بزرگنمايي:
آریا بانو - برترین ها / تقویم ورق خورده و حالا افسانه به 88 رسیده. اگر بخواهیم تاریخ بازیگری را به چند نام محدود کنیم، بدون شک در فهرستهای اکثر کارشناسان و حتی خورههای سینما چند نام مشترک خواهد بود و یکی از آنها کسی نیست جز جک نیکلسون. بازیگری که نامش در سینما با نمایش عنانگسیخته اما جذاب جنون و شرارت گره خورده است. بازیگری که نمیشود «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، «درخشش»، «محله چینیها» و چندین عنوان دستنیافتی تاریخ سینما را بدون حضور او تصور کرد. او دو جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" (1975) و "بهتر از این نمیشه" (1997) و یک اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای بازی "در شرایط مهرورزی" (1983) کسب کرده است.

به همین مناسبت، به سراغ رشتهتوئیت نادر تکمیلهمایون، منتقد
سینما از زندگی جک نیکلسون میرویم. با ما همراه باشید.
جک نیکلسون هرگز
پدر خود را نشناخت. مادرش میگفت که قبل از تولدش، یک روز
پدر جور و پلاسش رو جمع کرد و رفت. جک با
مادر و دو خواهرش بزرگ شد. در نیوجرسی کسالتبار. تا اینکه یک روز تصمیم گرفت به هالیوود برود و بخت خود را بیازماید. نه قیافهای داشت، نه صدایی. البته با معیار آن سالها.

آشنایی با راجر کورمن، زندگی جک را دگرگون کرد. کورمن خیلی زود به قدرت و ویژگی جک پی برد و فهمید که آینده هالیوود دست بازیگرانی است از این جنس و نیازی دیگر به قیافه و قد بلند نیست. نقش کوتاه اما ماندگار او در "ایزی رایدر"، در کنار دوستانش دنیس هاپر و پیتر فاندا همه چیز را عوض کرد.
با این
فیلم هالیوود به قبل و بعد از "ایزی رایدر" تقسیم شد. هالیوود جدیدی به دنیا آمد و جک پیامبر این جریان تازه شد. معیارها تغییر کردند. سنتها شکسته شدند، رویاها در فیلمها از مد افتادند و به جای خوشبختی ساختگی، مردم میرفتند کابوس ببینند و روانپریشی. نیکلسون بهترین این نسل شد.

بعد از حضور در چند
فیلم مستقل و درجه یک، ساخته نسل تازه فیلمسازان هالیوود جدید، یعنی باب رافلسون یا هال اشبی، بالاخره جک در یک
فیلم هالیوودی واقعی بازی کرد : "محله چینیها"، گرانترین ساخته آمریکایی کارگردان لهستانیالاصل، رومن پولانسکی. در
فیلم معلوم نیست
پدر دختر فی داناوی کیست تا اینکه در یکی از کلیدیترین صحنههای
فیلم و یکی از غریبترین صحنههای هالیوودی، راز فی داناوی آشکار میشود. چندی بعد، گویی زندگی جک با "محله چینیها" تلاقی کرد و مهمترین راز زندگی او هم ناگهان برملا شد. جک در روزنامهای کشف غریبی کرد.
مادر جک در واقع مادربزرگ او بوده است و
مادر واقعی او، خواهر بزرگی بوده که سالها با هم زندگی کردهاند. تمام اعضا این
خانواده کوچک از این راز اطلاع داشتند جز جک. روایتها مختلف هستند اما خواهر جک، جون از مردی باردار میشود. جون پنهانی بچه را نگه میدارد و در نیویورک
زایمان میکند.

از آن پس و در انظار عمومی،
مادر نقش خواهر را ایفا میکند و مادربزرگ نقش مادر. به نظر نمیرسد کشف این راز، تاثیر زیادی در زندگی جک گذاشته باشد، اما این شخصیت شیرین و غریب، این جنون و ترس حاضر در نگاه شیطانی او ناگهان به نظر طعم دیگری مییابد.
چهار
فیلم متفاوت جک نیکلسون براساس نظر منتقدان
پنج قطعه آسان (Five Easy Pieces)

«پنج قطعه آسان» درباره مردی متعلق به طبقات بالایی اقتصادی جامعه است که زندگی پیشین خود را رها کرده و در سکوهای نفتی کارگری میکند. بابی نوعی زندگی دوگانه دارد؛ یک زندگی کارگری و یک زندگی دیگر در دوران جوانی هنگامی که یک نوازنده مستعد پیانو بود. این ساخته باب رافلسون پس از
فیلم ایزی رایدر به سکوی پرتاب جک نیکلسون تبدیل شد و در عمل او را به عنوان ضد قهرمان پیچیده، طغیانگر و خاکستری آن سالهای سینمای آمریکا جا انداخت.
سرخها (Reds)

«سرخها» درباره یک روزنامهنگار آمریکایی رادیکال است که در کشور روسیه درگیر انقلاب کمونیستی شده و امیدوار است روحیه و ایدهآلگرایی حاکم در فضای انقلابی روسیه را به ایالات متحده بیاورد. این درام تاریخی براساس زندگی جان رید نویسنده و روزنامهنگاری ساخته شده که کتاب « ده روزی که دنیا را تکان داد» را درباره انقلاب اکتبر روسیه به رشته تحریر درآورد. نیکلسون در این اثر حماسی باشکوه، نقش یوجین اونیل نمایشنامهنویس برجسته آمریکایی و برنده جایزه ادبی نوبل را برعهده داشت؛ مردی که از دوستان رید و معشوق او لوئیس بریانت (با بازی دایان کیتن) بود.
آخرین مأموریت (The Last Detail)

«آخرین مأموریت» داستان دو ملوان نیروی دریای را روایت میکند که موظف شدهاند یک سرباز جوان را طی ماموریتی برای جرمی به ظاهر بیاهمیت به زندان ببرند. ظاهرا این جوان 18 ساله بابت دزدیدن 40 دلار به 8 سال زندان محکوم شده. در طول داستان این نکته هم برای ملوانان مشخص میشود که جوان به نوعی اختلال روانی (جنون دزدی) متبلا است که باعث ایجاد تمایل غیرقابل مقاومتی در او برای دزدیدن وسایل کم ارزش میشود. آخرین مأموریت را هال اشبی کارگردانی کرده که علاوه بر این اثر بیشتر بابت فیلمهای «بازگشت به وطن» (Coming Home) و «هارولد و ماد» (Harold and Maude) شناخته میشود. فیلمنامه این اثر سینمایی را هم رابرت تاون نوشته که فیلمنامه آثاری چون «محله چینیها» (Chinatown) رومن پولانسکی و «مأموریت: غیرممکن» (Mission: Impossible) به کارگردانی برایان دی پالما را در کارنامه دارد.
سرنشین (The Passenger)

فیلم درباره یک خبرنگار بریتانیایی-آمریکایی به نام دیوید لاک است که برای ساخت یک مستند درباره آفریقای دوران پس از استعمار به صحرای بزرگ آفریقا در کشور چاد سفر کرده است. این اثر معماگون و رمزآلود البته در ادامه داستان را با روشدن این نکته پیش میبرد که تاجر انگلیسی در واقع یک دلال اسلحه بوده و این نکته ماجرا را وارد فاز جدیدی میکند. فیلم سبکی یگانه دارد که با بازی ماهرانه نیکلسون تکمیل شده است؛ بیتوجهی و سپس سرگردانی شخصیت درون بحرانی که رخ داده با پختگی تمامعیار توسط جک نیکلسون خلق شده و خود گواهی است بر این مدعا که این
بازیگر برجسته چه طیف وسیعی از نقشها را با موفقیت جلوی
دوربین میبرد.
رفتگان (The Departed)

داستان
فیلم سینمایی «رفتگان» از طریق تقابل میان یک پلیس مخفی تحت پوشش و یک جاسوس درون ساختار پلیس توصیف میشود. این دو سعی میکنند همزمان با جریان نفوذ درون یک گروه مافیایی ایرلندی یکدیگر را شناسایی کنند. رفتگان بازسازی فیلمی هنگ کنگی است به نام «امور دوزخی» (Infernal Affairs) که سال 2002 اکران شد و اسکورسیزی چهار سال بعد با بازسازی آن موفق شد چندین جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین
فیلم و بهترین کارگردانی (برای اولینبار) را به دست بیاورد.
جک نیکلسون در این شاهکار مسلم اسکورسیزی نقش جک کاستلو رییس یک گروه مافیایی در بوستون را ایفا میکند. مردی که در زندگی به هر چه خواسته دست یافته است و دیگر برای هیچ چیز ارزشی قایل نیست.
فیلم به
زیبایی و ظرافت تاثیر فسادآور قدرت را در سیمای نیکلسون که یکی از ماهرانهترین بازیهای دوران متاخر کارنامه کاریاش را ارایه داده، به تصویر میکشد.
پ
-->