آریا بانو

آخرين مطالب

زنی که 2 رهبر بزرگ دنیا تحسینش کردند خانه داري

زنی که 2 رهبر بزرگ دنیا تحسینش کردند
  بزرگنمايي:

آریا بانو - فارس / وقتی سیدرضی شهید شد، رهبر انقلاب خطاب به همسر این شهید فرمودند: خانم سادات، 75 درصد اجر سیدرضی برای شماست.
2 رهبر بزرگ دنیا مهناز سادات عمادی، همسر شهید سیدرضی موسوی را تحسین کردند. مقام معظم رهبری به او گفتند: خانم سادات، 75 درصد اجر سیدرضی برای شماست. سیدحسن نصرالله هم برایش پیام فرستاد: ما را حلال کنید. شما سیدرضی را وقف مقاومت کرده‌اید.
زندگی‌اش با سیدرضی، عاشقانه شروع شد و عاشقانه ادامه دارد. حتی حالا که 10 ماه از شهادت همسرش می‌گذرد چیزی عوض نشده است. همیشه حضور سید را در زندگی کنار خودش حس می‌کند. شاید بیشتر از زمانی که هنوز سیدرضی شهید نشده بود. در تمام 40 سال زندگی‌شان حتی یک ساعت وقت سید را برای خودش و بچه‌هایش نگرفته بود. تمام مسئولیت فرزند معلولش با خودش بود. سید رضی همیشه به مهنازسادات می‌گفت: خوش به حالت. تو این بچه را به تنهایی بزرگ کردی، جای تو بهشت است، آن دنیا من را شفاعت کن.
زنی که همسرش را وقف مقاومت کرد
وقتی سیدرضی شهید شد، سیدحسن نصرالله یکی از نیروهایش را به منزلش فرستاد. پیام سیدحسن را که به مهناز سادات داد، مرهمی شد بر داغ دلش. سیدحسن پیام داده بود: به خانم و بچه‌های سیدرضی سلام برسانید. بگوئید که ما را حلال کنند. در این 40 سال این خانم اصلا وقت سیدرضی را نگرفت. با تمام مشکلات زندگی با وجود فرزند معلول جنگید و موفق شد. از خانم سید رضی بپرسید مالی، جانی هر کاری دارند برایشان انجام دهیم.»
مهناز سادات با شنیدن پیام سیدحسن کمی آرام گرفت. در جواب پیام برای سیدحسن نصرالله نامه‌ای نوشت و از او تشکر کرد. در نامه برای سید نوشته بود: من ساعت‌های عمر سیدرضی را هدیه کردم به جبهه مقاومت. نه فقط الان، 40 سال ایشان در جبهه مقاومت بود. من هم در جبهه مقاومت. نوع کارمان فرق می‌کرد. ایشان پدر بود رفت. ولی من هم پدر بودم و هم مادر. هم خدمت به مقاومت کردم و هم پشتیبانی از خانم‌هایی که در دمشق بودند.»
پیش از این هم سه، چهارباری سیدحسن را حضوری ملاقات کرده بود. 25 سال در سوریه زندگی کرده بود و حدود 9 سال در لبنان. سیدحسن وقتی دعوتشان می‌کرد معمولا به صورت گروهی بود. 
20 خانواده، 10 خانواده، 2 خانواده برای دیدن سید حسن می‌رفتند. آن زمان پسر بزرگش صادق دوم راهنمایی بود. محمدرضا پسر دومش 5 سالش بود. معلولیت صددرصد ذهنی داشت و بسیار نا آرام و مریض بود. ماه رمضان بود که سیدحسن نصرالله خانواده‌های ایرانی را برای افطار دعوت کرد. وقتی سیدحسن وارد شد، سراغ تک تک خانواده‌ها رفت و با آنها احوالپرسی کرد. از خانم‌ها به طور ویژه تشکر کرد که همسران شما معمولا در خانه نیستند و شما تحمل می‌کنید؛ مشکلات دوری از وطن‌تان و بقیه مشکلات را. به خانواده سیدرضی که رسید رو به مهنازسادات کرد و گفت: آقای سید رضی از برادران عزیز دل من هستند.»
هدیه سیدحسن نصرالله به همسر سید رضی
آشنایی سیدحسن نصرالله و سیدرضی موسوی برمی گشت به سال 64. سیدرضی با اولین گروهی که به لبنان رفتند راهی شد. در آن زمان عباس موسوی فرمانده مقاومت بود. آشنایی دیرینه داشتند. ولی 10 سال پیش آخرین باری بود که مهناز سادات سیدحسن نصرالله را ملاقات کرد. در آن دیدار نزدیک 40 تا خانواده بودند. 
سیدحسن وقتی مهناز سادات را دید، از سید رضی خیلی تعریف کرد و گفت: خانم سیدرضی هم یک فرزند معلول دارند که واقعا خودش به تنهایی بزرگ می‌کند. سیدحسن کنار هر خانواده‌ای چند دقیقه می‌ماند و با آنها عکس یادگاری می‌انداخت. مهناز سادات چیزی به ذهنش رسید. به طرف سیدحسن رفت. آرام به سیدحسن گفت: آقا جان عکس گرفتن شما تمام شد؟ سیدحسن فکر کرد مهناز سادات دوباره می‌خواهد عکس بگیرد جواب داد: دو خانواده دیگر مانده است. شما می‌خواهید دوباره عکس بگیرید خانم سید. مهناز سادات گفت: نه من یک خواسته دارم. اگر عکس شما تمام شد، می‌شود عبا و عمامه‌تان را به من بدهید. سیدحسن جواب داد: چرا نمیشود. صبر کنید من با این دو تا خانواده عکس بگیرم. مهناز سادات که به سر میزش برگشت خانم‌ها با کنجکاوی می‌پرسیدند: به سید حسن چه چیزی گفتید؟ با شوخی و خنده جواب داد: محرمانه بود. عکس‌ها که تمام شد، سیدحسن عبا و عمامه‌اش را تا کرده و با احترام دودستی به مهناز سادات تقدیم کرد. 
همه شوکه شدند. می‌گفتند: چرا به ذهن ما نرسید بگوئیم آقا انگشترتان را به ما بدهید. سیدرضی تا قبل از شهادت موقع نماز عبای سیدحسن را می‌پوشید. مهناز سادات بعد از شهادت سید رضی عبا و عمامه را تبرک نگه داشت ولی نمی‌دانست به این زودی روز‌هایی می‌رسد که باید کنار نام سیدحسن هم پیش‌وند شهید بگذارد.

توضیح ویدیو
ششم مهرماه بود که تلفن خانه‌شان زنگ زد. تلفن پشت تلفن. همه می‌خواستند حال سیدحسن را بپرسند. مهناز سادات به دوستان لبنانی‌اش زنگ زد. گفت: سیدچطور است؟ پشت خط جواب شنید: سیدخوب هستند. شما ناراحت نباشید و دعا بفرمائید. لحن صحبت خبر از شهادت سیدحسن می‌داد ولی مهناز سادات نمی‌خواست باور کند. دل تو دلش نبود. بعد از چند ساعت دوباره تماس گرفت. اینبار جواب واضح بود. سید شهید شده اند.
خوابی که با وعده صادق تعبیر شد
مهناز سادات هنوز نمی‌خواست بپذیرد که سیدحسن به شهادت رسیده است. هر بار که از تلویزیون سخنرانی سیدحسن پخش می‌شد، از سخنرانی‌اش انرژی می‌گرفت و سیدحسن را تحسین می‌کرد. 
فقط سه روز از شهادت سیدحسن نصرالله گذشته بود که ایران انتقامش را گرفت. شب وعده صادق 2. مهناز سادات آن شب از ذوق خوابش نبرد. به دخترش می‌گفت: «ای کاش پدرت هم بود واین شب را می‌دید.» لیلا سادات با این جمله مادر به یاد خواب دو هفته پیشش افتاد. یک شب که لیلا سادات خیلی دلتنگ پدرش شده بود، به قدری گریه کرده بود که خوابش برد. پدرش را در خواب دید. با لباس بسیار زیبا و آراسته با عجله می‌رود. لیلا سادات بلند پدر را صدا کرد. بابا من لیلا هستم. پدرش گفت: بابا جان من کار دارم. لیلا سادات پرسید: چیکار دارید بابا؟ سیدرضی جواب داد: امام زمان یک انگشتر به من داده‌اند و فرمودند این را ببر بده به حضرت آقا و بگو یک دانه مشابه همین را هم قبلا به شما داده ام. مراقب مادرتان باشید. جای من خوبه. من خیلی کار دارم. لیلا سادات خوابش تعبیر شد. آن شب دل همه مسلمانان غزه، لبنان، عراق و ایران و دیگر کشور‌ها شاد شد و اقتدار خودشان را به رخ دنیا کشیدند. ولی همه می‌دانستند که دست شهدا هم در کار است. حاج قاسم، سید رضی، تهرانی مقدم، سیدحسن و بقیه شهدایی که زندگیشان را برای مقاومت گذاشتند، هنوز هم پشتیبان حزب الله هستند و می‌مانند. حتی اگر جسمشان در این دنیا نباشد.

supports HTML5 video

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/1287216/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

پیاده روی جالب فضانوردان

با سقوط به درون سیاهچاله، مرگ آن را خواهیم دید!

شعرخوانی دختر شیرین زبان

چاپ مجموعه مقالات ت.اس.الیوت درباره کارکرد اجتماعی شعر

مرا در بر بگیر ای مهربان!

توقیف اموال فدراسیون وزنه‌برداری!

گل فیل فودن به استون ویلا

گل اول سپاهان توسط اسدی در دقیقه 86؛ گل‌گهر 1 _ 1 سپاهان

گل دوم مس رفسنجان به پرسپولیس توسط کوفی شولز

ضربه سروش رفیعی با واکنش لک خطرناک از کنار دروازه به بیرون رفت

غیبت 6 بازیکن یوونتوس در مصاف با مونتزا

مهاجری: شاگردانم انگیزه لازم را برای شکست تراکتور داشتند

تساوی سپاهان و گل‌گهر در غیاب VAR؛ فرصت صدرنشینی از دست رفت

شاگردان صمد در مدار خوشبختی

گزارش زنده؛ پرسپولیس 0 - 2 مس رفسنجان

شماره 53 شمس‌آذر یک بود!

ژوزه مورینیو استانبول را ترک کرد

الزام به واریز 100 میلیون برای هر فیلم منتخب یکی از بخش‌های جشنواره فجر

وقتی رفیقت آبروت رو پیش زنت میبره!

گزینش اخراجی ها برای رفتن به جبهه

ریزپلاستیک های موجود در هوا چه خطراتی را برای سلامتی به وجود می‌آورند؟

ترانه خاطره انگیز «مادر من» با صدای مرحوم خسرو شکیبایی

بریز و بپاش میلیاردی متهمان در یک پرونده کثیرالشاکی

کشف 50 کیلوگرم تریاک در مرز زابل

آموزش‌و‌پرورش: معدل 10 دانش‌آموزان بحران نیست!

شکایت زن از هوویش: این زن کتکم می‌زند

راز قتل دلارفروش سیار فاش شد

اغفال دختر جوان توسط مرد میانسال؛ دستگیری مرد هوسران در خانه مجردی

اگر دلت شکست سفرهٔ دلت را پیش پیغمبر(ص) باز کن

وقتی شکارچی مجذوبِ زیبایی طعمه اش میشود!

گوناگون/ روز مادر چه روزی است؟

آذین‌بندی باشکوه حرم امیرالمؤمنین(ع) در آستانه میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)

طرز تهیه ته چین کوکو سبزی؛ شیک و مجلسی

مغزتان را با این مواد غذایی در برابر آلزایمر مقاوم کنید

انیمیشن سه بعدی پیشرفت پوسیدگی دندان

24ساعته نگرانم که دختر مورد علاقه‌ام با دیگری ازدواج کند

ارتقای کیفیت زیره کفش با مواد اولیه نانویی ایرانی

ابداع ماده‌ نوینی با قابلیت جذب دی اکسید کربن و ذخیره انرژی

شعرخوانی زیبای دکتر کاکاوند

داستانک/ تست استخدام

یازده بازیکن ذوب آهن مقابل ملوان

بنر حمایتی هوادار پرسپولیس به یاد صدف خالقی

حال و هواى استادیوم شهر قدس پیش از شروع بازی پرسپولیس و مس

گاریدو و تنها یک تغییر اجباری در ترکیب بازنده!

ملوان با یک تغییر هجومی مقابل ذوب آهن

چمن فولادشهر زیر ذره‌بین سرمربی ذوب‌آهن

عربستان فقط و فقط قهرمانی می‌خواهد

فرصت جبران به کنعانی با بازوبند کاپیتانی

گزارش زنده؛ پرسپولیس 0 - 0 مس رفسنجان

کاش بعضی لحظه‌ها مثل یلدا طولانی‌تر می‌موند