آریا بانو

آخرين مطالب

داستانک/ عشق در هفتاد و پنج سالگی مقالات

داستانک/ عشق در هفتاد و پنج سالگی
  بزرگنمايي:

آریا بانو - آخرین خبر /پدر بزرگم از اون مردای کوچه بازاری قدیم بود، تهشم تو سن هفتاد و پنج سالگی دلش بسته شد به دل خانجونم.
روزی که خانجونم دمنوشش یخ کرد و از دهن افتاد، همون روز آقاجون فهمید کی و برای همیشه از دست داد.
روز آخری که همه تو خونه جمع شده بودن برای تشییع خانجونم، آقاجون گوشه‌ی خونه کز کرده بود و هیچی نمیگفت، ماتم گرفته به فرش دستبافت زیر پاش زل زده و سیگار بهمن خاموشش لای انگشتاش خشک شده بود، آقاجونم، کسی که تموم روستا جلوش خم و راست میشدن، کمرش خم و شکسته شده بود.
دلم طاقت نیاورد با اون وضع تنهاش بزارم،
نزدیکش شدم و رو به روش نشستم،
نگاهم خیره‌ی رد اشک خشک شده‌ای شد که از چشم چپش تا ریشش و تصاحب کرده بود.

این مرد چطور میخواست دووم بیاره.
بی هوا چاک دهنم وا شد و گفتم 
خیلی دوسش داشتین نه؟ 
با جوابی که داد خشکم زد.
_هیچوقت دوسش نداشتم.
یه نگاهی بهم کرد و گفت: 
همیشه دوست داشتم عاشق بشم،
خنده‌ی تلخی کرد و گفت به ابهتم نگاه نکن،
دلم دوست داشت واسه یکی بلرزه،
کار که نشد نداشت، بلاخره لرزید.
20 سالم که بود،
یه روز آقام حجره رو به من سپرد،
تو مغازه سرم گرم لول کردن پارچه‌ها بودم
که یه صدایی دلم و لرزوند، درست خاطرم نیست چی گفت، اما ته کلامش این بود که یه پارچه‌ی خوبِ اصل و نصب‌دار بهش بدم.
تنها نبود، دو نفر دیگه همراهش بودن، نگام تو نگاش که افتاد حالی به حالی شدم، نمی‌خواستم بخندم اما خنده بدون اجازه‌ی خودم رو لبم نشسته بود.
وقتی فهمیدم واسه چی پارچه رو میخوان دنیا رو سرم آوار شد،
یه چند متر چادری سفید واسه سفره‌ی عقد. 
فهمیدم واسه خودش میخواد. 
نمیدونم راز نگاش چی بود که از اون روز به بعد جز نگاه اون چیز دیگه‌ای ندیدم، ته توشو درآوردم و فهمیدم کیه، یه چند بارم با اینکه میدونستم شیرینی خوردس از دور میپاییدمش، از رفیقم دوربینش و به زور قسم خدا و پیغمبر گرفته بودم که حداقل یه عکس ازش داشته باشم.
از گوشه‌ی جیبش یه عکس رنگ و رو رفته در آورد و داد دستم. زیبا بود شرقی. 
یه لبخند رو لبش نشست و بغضی گفت:
خانجونت خبر داشت...
خانجونت خبر داشت و با این حال زنم شد،
 میدونست دلم گیره، بیست و دو سالم که شد آقام پاشو کرد تو یه کفش که
 الا و بلا باید زن بگیری، اونقدر فشار آوردن که
 ریش و قیچی رو سپردم دست خودشون، اما این عکسم از خودم دور نکردم.
خانجونت همیشه تا یه روز بعد از شستن کتم اخماش تو هم بود و نگاهم نمی‌کرد، به دل خودش داشت ناز میکرد که منِ بی‌صاحاب بخرم.
منم میدونستم سر همین عکسِ که میره تو خودش، اما هیچوقت گله‌ای نمی‌کرد،
همیشه‌ام عکس تو جیب کتم باقی بود.
دو روز پیش انگار تو حال خودش نبود که گفت خیلی خوشگل بوده،
ماتم گرفتم از غمِ تو صداش.
نگام کرد و گفت: محمود من خیلی زشتم؟
هیچی نگفتم و اون گذاشت پای اینکه خیلی زشته.
 دیشب وقتی میخواست بخوابه بهم گفت خیلی دوستت دارم اونقدر که فکر کنم پیش خدا‌ام رسوا بشم...
کاش توام دوستم داشتی محمود، حسرتت به دلم موند.
 دستش و قالب سر خمیدش کرد و گفت:
حالا که نیست، دلم عجیب میزنه، اصلاً انگار نمیزنه، سرم سنگینه، 
هر چی زور میزنم اشکی نمیاد، یه چی چسبیده بیخ گلوم و ول کن نیست،
 بهش میگم اخه لامصب تو دیگه چیی که خودت و چسبوندی بهم، حالم بده، اصلاً
 نمیدونم این چه حالیه که دارم اما فکر کنم دلم براش رفته، یعنی باهاش رفته، بلاخره دلم و برد، حالا من با این 
جسم بی‌دلم چه کنم؟
اصلا مگه بی‌دلم میشه زنده موند؟
حالم بده
دلم تنگشه
به اندازه‌ی پنجاه سال دلم براش تنگه...
برای کسی که امروز برای اولین و آخرین بار دیدمش... 
چه حسرت به دل رفت و چه حسرتی نشوند به دل بی‌دلم.
آقاجونم تو هفتاد و پنج سالگی عاشق زنی شد که پنجاه سال باهاش زندگی کرده بود...
زینب حبیبی

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/1351415/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

ساخت جاذب امواج الکترومغناطیسی در ضخامتی کمتر از 4 میلی‌متر

در باب «روح الهی» یا «وجدان» از منظر مولانا

پخش زنده دیدارهای استقلال و پرسپولیس از رقابت‌های لیگ نخبگان آسیا

هوادار نوجوان استقلال: رضاییان، احمدی و کوجو گل‌های امروز را می‌زنند

هوادار استقلال: موسیمانه دلال بود؛ به همسرم قول داده بودم یک بازی آسیایی او را به ورزشگاه بیاورم

آغاز ترافیک در خیابان اصلی ورزشگاه آزادی و ازدحام در صف پارکینگ‌ها

تیم داوری بازی رئال محروم شد

جهانبخش چشم همه را خیره کرد و بهترین شد

کریمی: استقلال دوباره هواداران را شاد کند

کار اللهیار در بلژیک سخت شد!

تمدید قرارداد لواندوفسکی قطعی شد

انتشار تیزر «لاک‌پشت» با گریم عجیب نازنین بیاتی

خطر از بیخ گوش خواننده نوجوان «عصر جدید» گذشت/ برایش دعا کنید

واکنش جهانگیر کوثری به انتقادها؛ اصراری نداشتم باران شبیه به فروغ فرخزاد باشد

گریم متفاوت نازنین احمدی در فیلم «شوهر ستاره»

امیر آقایی و خاطره اسدی در فتوکال فیلم «شمال از جنوب غربی»

کارگردان «ژولیت و شاه»: استفاده از حامد بهداد برای فروش نبود

معنای سوگواری از زبان مهناز شیرازی، گوینده سابق خبر

فاطمه مهاجرانی: از بازگشت برخی هنرمندان به فضای هنری خوشنودیم

تیزر فیلم «شاه نقش» با بازی بهرنگ و هومن منتشر شد

موزیک ویدئوی «شاره جان» با صدای مرحوم استاد سهراب محمدی

کشف 1.5 میلیون لیتر سوخت قاچاق در هرمزگان

پیش‌بینی افزایش غلظت آلودگی هوا در شهرهای صنعتی

ترفند عجیب قاچاقچیان سوخت برای گازوئیل‌دزدی

لحظه هیجانی که گردشگران را در اقیانوس شگفت زده کرد

لحظه دیدنی نجات بچه گورخر از دهان شیر توسط مادرش

نقش ورزش در استپ وزنی

کشف یک سیاره‌ی قابل سکونت در فاصله‌ی 20 سال نوری

چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو

ورود موج گرما به ریاض همزمان با بازی پرسپولیس

رئال پادزهر هالند را از دست داد

اعلام برنامه بازی‌های تیم ملی فوتسال بانوان در تورنمنت کافا 2025

سهمیه خارجی پرسپولیس در آستانه احیا!

مالک خیبر: داوری غیرطبیعی علیه ماست!

ماجرای عجیب فروزان در 2 بازی

گوینده سابق خبر: آقایان مقصر اصلی تغییر چهره نامتعارف زنان هستند!

رونمایی سکانسی از «1968» با بازی امیراحمد قزوینی

دفاع جانانه یک کارگردان از پژمان جمشیدی؛ از سر سینمای ایران هم زیاد است!

عدم حضور حامد بهداد و غزل شاکری در نشست خبری فیلمشان!

مدیر دوبلاژ «ژولیت و شاه»: اتفاقی که الان برای دوبله می‌افتد فاجعه بار است!

رضا نیکخواه: پیام «آنتیک» مبارزه با خرافات است

تهیه‌کننده «رها»: شبکه نمایش خانگی بازیگر تربیت نمی‌‌کند

چهره ها/ جشن تولد 6 سالگی هانا غفوریان

مجری و خبرنگار معروف چرا در بازی مافیا شرکت کرد؟

مجری سابق تلویزیون این روزها چه می کند؟

تشکیل کارزار ستاد امر به معروف علیه «بی‌حجابی» ، این بار برای کادر درمان

موزیک ویدئوی «خسته» با آواز پرواز همای

نگاهی به تجربه کشورهای مختلف در مهار بزهکاری

عموی من ابوالفضل مقامی دارد که همه شهدا به آن رشک می ‌برند

حکمت/ من هشدار دهنده ام و على، راه نماست