بزرگنمايي:
آریا بانو - ورزش 3 /کارلو آنچلوتی، سرمربی رئال مادرید، میگوید آرزو دارد تا به یک مگس تبدیل شود و از حرفهای بازیکنانی نیمکتنشین هستند آگاه شود.
کارلو آنچلوتی در پادکست جاکومو پورتتی، بازیگر، کمدین و کارگردان فیلم ایتالیایی شرکت کرد و در این گفتگو نکات جالبی مطرح کرد. او درباره آیندهاش، کیلیان امباپه، وینیسیوس و نژادپرستی در اسپانیا، رابطهاش با بازیکنان و همینطور راز آدامس جویدن کنار زمین صحبت کرد.
نقش سرمربی: گاهی اوقات به نظر میرسد که ما آنطور که باید ارزشگذاری نمیشویم. دوست دارم تبدیل به یک مگس بشوم تا بشنوم وقتی بازیکنی که بازی نمیکند، به خانه میرود دقیقا چیزی پشت سرم میگوید. بسیاری از بازیکنان با من بحث کردهاند. آیا کسی خاصی در نظر دارید؟ مدت زمان انقضای این قضیه گذشته است!
بازار

آینده: من هیچ وقت تصمیم نمیگیرم که از رئال بروم، این رئیس است که تصمیم میگیرد. داویده یک مربی خوب خواهد شد.
رابطهام با بازیکنان: بسیاری از بازیکنان با من مشکل داشتهاند، اما در نهایت همه چیز حل شده است. یک بازیکن بود، اسمش را نمیگویم، که وقتی من در رختکن صحبت میکردم، حولهای روی صورتش میانداخت تا صدای من را نشنود. این در ابتدای دوران حرفهایاش بود. یک روز به او گفتم: نمیتوانیم اینطور ادامه دهیم.

آگاه بودن از نقش هر شخص: من همیشه میگویم: "تو کی هستی؟" "من جاکومو هستم و بازیگرم." نه، تو
بازیگر نیستی، تو بازیگری. تو شخصی هستی که کاری را که
دوست داری انجام میدهی. یک فوتبالیست میگوید: "من فوتبالیستم." نه، تو
فوتبال بازی میکنی. من مربی نیستم، من سرمربی هستم. من برای تصمیمگیری پول میگیرم. بعضی از بازیکنان این را اشتباه میگیرند. فکر میکنند: "کارلو مربی است، من با او سلام و احوالپرسی نمیکنم." اما اگر آنها متوجه شوند که من سرمربی هستم، پس با من احوالپرسی میکنند. من این را به بعضی از آنها توضیح دادم و در نهایت با من احوالپرسی کردند.
رئال مادرید: یک باشگاه منحصر بهفرد است. مالکان آن اعضای باشگاه هستند، هیچ رئیسی که پول بگذارد وجود ندارد. فلورنتینو پرز فقط مسئول هرگونه ضرر است. رئال مادرید یک عضو است که از
خانواده به ارث میرسد و اطمینان حاصل میکند که تاریخ، سنت و فرهنگ باشگاه حفظ شود. این چیزی است که رئیس برنابئو و حالا فلورنتینو خیلی خوب درک کردهاند. ارزشهای باشگاه غیرقابل بحث است و هیچ بازیکنی نمیتواند بزرگتر از باشگاه باشد.
تکامل مربیگری: الان خیلی پیچیدهتر از قبل است. قبلاً من فقط یک ورق کاغذ داشتم که روی آن مینوشتم: خط دفاعی، چه کسی کرنر میزند، چه کسی پنالتی میزند، چه کسی باید توپ را با سر بزند، مارکینگ در ضربات ایستگاهی دفاعی... و تمام. حالا کلیپهایی وجود دارد که موقعیت بازیکنان را در ضربات ایستگاهی نشان میدهد، هم در دفاع و هم در حمله. اگر یک بازیکن را بیرون بکشی و بازیکن دیگری به جای او بیاید، باید به او بگویی:"ببین، باید این موقعیت را بگیری."
آدامسهای معروفش: این فقط یک راه برای کاهش استرس است. بعضیها به من انتقاد میکنند، اما برای من این یک روش است... چون وقتی مسابقه شروع میشود، ضربان قلبم 120 است، الان مثلاً 63 است. شاید آدامس به من کمک کند.
بهترین بازیکنانی که دیدهای: من مقابل دیهگچ آرماندو مارادونا بازی کردهام که یک پدیده بود. او دست نیافتنی بود و هیچ وقت نشنیدم از خطاهایی که روی او انجام میشد، شکایت کند. من همچنین مقابل میشل پلاتینی بازی کردهام که بازیکن بزرگی بود و مقابل زیدان که بعدها او را مربیگری کردم. در
فوتبال هم به بازیکنان با کیفیت و هم به تلاش و فداکاری نیاز دارید، بازی پیچیدهای نیست.
نیکو پاز و مارکوس تورام: پاز خیلی خوب است (میخندد). باید تورام را در اینتر نگه داریم؟ شما تیم خوبی دارید. من مارکوس تورام را زمانی که بچه بود دیدم، او در پارما به دنیا آمد. برادرش خفرن هم خیلی خوب است.

نژادپرستی در
فوتبال اسپانیا: متأسفانه هنوز هم این مسئله در لالیگا جاری است. وینیسیوس در مرکز توجه است، اما او تنها نیست. این اتفاق برای نیکو ویلیامز هم افتاد، قدمهای بزرگی میتوان برداشت. توهین بهخاطر اینکه قوی هستند؟ این میتواند بهانهای باشد، اما نباید اتفاق بیفتد.
امباپه: او به این سطح رسیده نه چون از روز اول زندگیاش تمرین کرده، بلکه به این دلیل که او استعداد خاصی دارد و آن را با تعهد و فداکاری
مدیریت کرده است.
جوانان باید از
ورزش برای یادگیری استفاده کنند، این یک مدرسه زندگی است.
رئال مادرید کنونی: این نسل به تدریج ساخته شده با سرخیو راموس، رونالدو، بنزما، کروس، مودریچ، مارسلویی که آخرین آنها مودریچ است و همچنان طوری تمرین میکند انگار که آخرین روزش است. حالا بازیکنان جدیدی مانند وینیسیوس هستند.
چگونه
فوتبال تغییر کرده است: الان احترام بیشتری بین بازیکنان وجود دارد، شاید به دلیل تلویزیون و رسانهها. حالا باید خیلی بیشتر مراقب باشید، قبلاً همه چیز کمی آزادتر بود. مثلا یک کرم وجود داشت که میسوزاند، به نام سیفکامینا و هنگام ضربات کرنر آن را در چشمان حریف میریختید!
یادم میآید در آخرین بازی قهرمانی در سال اولم در رم، آولینو باید از سقوط جلوگیری میکرد، در حالی که ما یک امتیاز از یوونتوس عقب بودیم و برای اسکودتو مبارزه میکردیم. در اولین توپ به سمت محوطه جریمه، من یک مشت به صورتم خوردم و بینیام کاملاً به یک طرف دیگر چرخید. من یک ضربه روی شانهام احساس کردم و فکر کردم دکتر است، اما بازیکن حریف بود و گفت: "ببین، امروز به نظرم خوب نیست که وارد محوطه جریمه شوی." من 20 ساله بودم و گفتم: "باشه، نگران نباش." این چیزها در آن زمان اتفاق میافتاد.