آریا بانو

آخرين مطالب

اجیر کردن آدمکش برای قتل پدر اجتماعی

اجیر کردن آدمکش برای قتل پدر
  بزرگنمايي:

آریا بانو - جام جم / پرونده قتل مردی که قربانی توطئه یکی از فرزندانش شده بود را این هفته از زبان کارآگاهی روایت کرده‌ایم.
15 سال پیش افسر ویژه قتل تهران بودم. اوایل تابستان بود و من گرما را دوست نداشتم. دو کشیک قبلی قتلی نداشتم و روزهای آرامی را می‌گذراندم. ساعت 11 شب برای خواب آماده شدم که تلفن کشیک قتل زنگ خورد. آن‌سوی خط افسر تجسس کلانتری بود که ازمرگ مشکوک یک پیرمرد دربیمارستانی درغرب تهران خبر داد.آدرس راگرفتم وراه افتادم. شهرنسبتا خلوت بود، به‌طوری‌ که 40 دقیقه‌ای به آدرس رسیدم. وارد بیمارستان شدم و با جسد پیرمرد 69ساله‌ای که جای زخم چاقو روی بدن و حتی صورتش مشخص بود روبه‌رو شدم.افسر کلانتری گفت: پیرمرد در انبار مغازه‌اش در محله‌ای در غرب تهران به قتل رسیده است. فرزندش که از نیامدن پدر به خانه نگران شده به مغازه می‌رود و داخل انبار جسد نیمه‌جان پدرش را پیدا می‌کند. وقتی او را به بیمارستان رساندند، جانش را از دست داده بود.
به محوطه بیمارستان آمدم تا با پسر جوان صحبت کنم که خانواده مقتول به بیمارستان رسیدند. از همه آنها چند سؤال کردم. همگی در حال گریه بودند. یکی از پسران مقتول بسیار آرام به نظر می‌رسید و در گوشه‌ای تنها نشسته بود. قصد داشتم از او نیز سؤال کنم که ناگهان پزشک قانونی وارد شد و اعلام کرد آثار ضربه ناشی از جسم سخت به سر مقتول و همچنین نشانه‌های چند چاقو روی صورت و شکم او مشخص است. اما ضربه به سر، عامل اصلی مرگ این پیرمرد بوده است.با همراهی افسر کلانتری راهی مغازه شدم. داخل انبار لکه‌های خون بود. یک چاقوی خونین و چوب بزرگی کنار قفسه‌ها افتاده بود. با بررسی صحنه قتل، مغازه پلمپ شد و ساعت 3 صبح خسته به خانه بازگشتم.روز بعد منتظر شدم نتیجه اولیه معاینه جسد بیاید و خانواده مقتول مراسم‌شان را برگزار کنند و بعد سروقت آنها بروم.سه روز بعد، گزارش پزشکی قانونی نشان داد مقتول به علت اصابت چوب به سرش جان خود را از دست داده است.ظهر به خانه مقتول رفتم و از خانواده‌اش تحقیق کردم. همه گریه می‌کردند و خواستار پیداکردن قاتل پدرشان بودند. در این میان، یک پسر و دختر ابراهیم ــ مقتول ــ ساکت بودند. تمام حواسم به آنها جلب شد. همسر مقتول مدعی بود بچه‌ها دچار شوک شده‌اند، اما این بی‌تفاوتی آنها به قتل پدر مشکوک به نظر می‌رسید. مگر ممکن است در فوت پدر آدم این‌قدر آرام باشد؟!
از خانه خارج شدم و فکرم همچنان پیش آن دو فرزند ساکت مقتول بود. صبح برای انجام کاری به دادسرای جنایی رفتم که بازپرس من رادید و در مورد پرونده قتل ابراهیم پرسید. گفتم این پرونده یک پازل است که فقط یک قطعه کم دارد و به‌زودی تکمیلش می‌کنم.
دو روز بعد یکی از پسران مقتول به اداره آمد. افسرنگهبان گفت جناب‌سرگرد، یک نفر آمده و مدعی است فرزند ابراهیم، مقتول پرونده شماست، چه کنیم؟
گفتم او را به اداره قتل و میز من راهنمایی کنید.
​​​​​​​سهیل وقتی روبه‌روی من نشست، بغضش ترکید و گفت: چرا قاتل پدر من را دستگیر نمی‌کنید؟ چرا نمی‌توانید او را پیدا کنید و تحویل قانون دهید؟
او را آرام کردم و برایش آب آوردم. می‌دانستم کلید حل معما در دستان سهیل است. به او اطمینان دادم کسی از آمدنش به اداره مطلع نخواهد شد. وقتی از گفته‌ام مطمئن شد، شروع به صحبت کرد. جناب‌سرگرد، پدر من، به اندازه خود پول داشت و زندگی‌مان بد نبود. فقط اخلاق پدرم کمی تند بود؛ شاید به اقتضای سن و شغل و کاسبی‌اش. از دو سل قبل اما یکی از خواهرها و برادرهایم با پدر به مشکل خوردند و حتی درخواست پول بیشتر از او می‌کردند. این اختلافات ادامه پیدا کرد و آنها هر روز با پدرم جروبحث داشتند. حال می‌گویم نکند آنها پدرم را کشته باشند.او را آرام کردم و اطمینان دادم نگران نباشد و به خانه برود و در مورد آمدن به اداره پلیس هم با کسی سخن نگوید.48 ساعت بعد آرش، پسر بزرگ خانواده و ژیلا خواهرش را به اداره احضار کردم. هردو آرام روبه‌رویم نشستند. 
از آنها خواستم دلایل اختلاف با پدر را بگویند که دختر جوان شروع به صحبت کرد. جناب‌سرگرد، اختلاف من و پدرم سطحی و به‌خاطر اخلاق تندش بود. او همیشه روی من زوم بود و این اخلاقش را دوست نداشتم و گاهی بین‌مان اصطکاک به‌وجود می‌آمد که فقط لفظی بود. من با پدرم هیچ درگیری‌ای نداشتم که بخواهم او را بکشم.آرش هم با تاییدحرف‌های خواهرش گفت: من چون پسر بزرگ خانواده بودم با پدرم سر مسائل مالی اختلاف داشتم. گاهی دعوای‌مان می‌شد، اما من او را نکشتم.هر دو را به سمت درب خروجی هدایت کردم و بعد با بازپرس جنایی تماس گرفتم و گفتم در یک قدمی قاتل هستم و دستور بازداشت آرش را صادر کنید. 
در آخرین دقایق روز، حکم بازداشت پسر بزرگ مقتول صادر شد.صبح با دو همکارم در خانه آنها رفتیم و آرش را بازداشت کردیم. می‌دانستم طاقت ماندن در بازداشتگاه را ندارد. به همین خاطر پس از چهار ساعت او را برای بازجویی آوردم. پسر جوان با اعتراف به قتل پدرش گفت: می‌دانم قاتل کیست، اما من قتلی انجام ندادم.از او خواستم واقعیت را بگوید که شروع به صحبت کرد و گفت: من و خواهرم با پدرم اختلافات و درگیری داشتیم. او برای‌مان غیرقابل تحمل شده بود و می‌خواستیم از شرش خلاص شویم، اما جرات قتل نداشتیم. وقتی تصمیم گرفتم او را بکشم، خواهرم جا زد و پا پس کشید و من همچنان به دنبال ازبین‌بردن پدرم بودم‌. می‌دانستم کارگر افغان او مشکلات مالی دارد. موضوع را با نصیر در میان گذاشتم که او ترسید و گفت حاضر نیست این‌کار را بکند. یک هفته بعد دوباره سراغ نصیر رفتم و پیشنهاد مالی را دوبرابر کردم که بالاخره قبول کرد این کار را انجام دهد. او شب جنایت پدرم را به انبار کشاند و جانش را گرفت. با اعترافات آرش او را راهی بازداشتگاه کردم و حکم دستگیری نصیر را گرفتم. 
به تمام پاتوق‌های کارگر فراری رفتم و بعد از پرس‌وجو متوجه شدم او قصد خروج از کشور را دارد.با همکاری همکاران مرزبانی دریکی ازمرزهای کشور قبل از خروج، کارگرافغان شناسایی ودستگیر شد. اورا به تهران آوردیم وبازجویی ازاوراشروع کردم. نصیر با قبول اتهام قتل گفت: وقتی آرش پیشنهاد قتل داد قبول نکردم، او می‌دانست مشکل مالی زیادی دارم، برای همین مبلغ را دوبرابر کرد و من وسوسه شدم. شب جنایت مقتول را به انبار بردم و با چوبدستی چند ضربه محکم به سر و صورتش زدم که خونین روی زمین افتاد. بعد با چاقو چند ضربه به بدنش زدم و از مغازه خارج شدم و به آرش تلفن کردم که کار را انجام دادم. او هم پول را به من داد و چند روز بعد از مراسم دفن او مخفی شدم تا فرصت فرار پیدا کنم، اما نزدیک مرز و قبل از خروج از کشور توسط پلیس دستگیر شدم. 
با اعترافات پسر و کارگر افغان، آنها را به محل جنایت بردم و صحنه قتل را بازسازی کردند. بعد هم پرونده را تکمیل کردم و تحویل بازپرس دادم. 

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/1332983/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

چهار رای کمیته تعیین وضعیت فدراسیون فوتبال منتشر شد

سه غول ژاپنی، بی‌رحم و توقف‌ناپذیر هستند

دلایل موسیمانه برای تعطیلی 8 روزه تمرینات استقلال

محرومیت 2 جلسه‌ای در انتظار وینیسیوس

هفته دهم لیگ برتر فوتبال بانوان با صدرنشینی خاتون بم به پایان رسید

فوتبال دسته اول در ایستگاه نیم فصل با صدرنشینی فجرسپاسی

میلان در فاصله یک قدمی به کسب اولین جام با سرمربی جدید

قطع همکاری حریف استقلال در آسیا با «یونس علی»

گواردیولا: دلیل اصلی ناکامی سیتی من هستم!

هیولایی که لیورپول و رئال را می‌ترساند

پس از 22 سال، سرخیو راموس در آستانه پایان!

لحظه ای که بغض «مجید مجیدی» با شنیدن نام سیدالشهدا ترکید

شهردار تهران به جرم آلودگی هوا و ترافیک اعدام شد!/ ویدئو

احسان علیخانی: تیتراژ «جوکر» بانوان را هم سانسور کردند

رویکرد ساده‌فهم برنامه «پاورقی» در مقابله با شبهات فضای مجازی

جزئیات ماجرای گفتگوی تلفنی گلشیفته فراهانی با سردار شهید قاسم سلیمانی به روایت دختر حاج قاسم / روحش شاد

مبتلایان آنفلوآنزا آنتی بیوتیک مصرف نکنند

اجرای زیبای «سلطان قلب ها» با ویولنسل از استپان هاوزر

ناگفته‌هایی از ثبت جهانیِ پرماجرای یک ساز

اجتماع بزرگ دختران حاج قاسم در اصفهان

تبدیل خانه جلال آل احمد به موزه مردم شناسی

تصاویر ماهواره ای از شرایط جوی کشور طی 24 ساعت گذشته

برخورد هواپیمای کوچک به ساختمان کارخانه‌ای در کالیفرنیا

کلیپ خلاقانه برای تحریم کالا‌های حامی رژیم صهیونیستی

آیا استفاده از مسکن راه حل موقتی برای دیسک است؟

ابر مولکولی «شکارچی» در یک شب زمستانی

«نومحافظه‌کاری عصر پوتین؛ ریشه‌ها و اندیشه‌ها» منتشر شد

سرپرست فدراسیون بدنسازی و پرورش اندام منصوب شد

حضور وینیسیوس در عربستان قطعی است

ناظران و داوران هفته هفدهم لیگ برتر والیبال

مهدی عبدی دومین خرید جدید ملوان

عابدینی: با کفاشیان همکاری نمی کنم؛ ماجدی را به او دیکته کرده‌اند

معضل بزرگ رئال که آنچلوتی را کلافه کرد

پایان کابوس چند ساله بارسلونا؛ اولمو و ویکتور همچنان بلاتکلیف

رقابت غول‌های آلمانی برای الماس جدید پپ

سپاهان اردوی پرسپولیس را لغو‌کرد

ضرغامی: فیلم دربی شش‌ تایی را پیدا نکردم!

اردوی جهادی سلامت اینبار در چشم پزشکی/ 200نفر از ایثارگران خدمات رایگان عینک و فرم دریافت کردند

سفر به عصر قاجار؛ لوکیشن محبوب ناصرالدین شاه برای عکاسی از زن‌ها/ تصاویر

محاکمه «علی ضیا» در تلویزیون توسط مجری جنجالی

دوبلور کارتون «فوتبالیست‌ها»: دوست نداشتم جای سوباسا حرف بزنم!

چهره ها/ استایل تازه مریم مومن با رنگ چشم متفاوت!

تغییر چهره امیرمحمد زند؛ فریدون نجاتی سریال “ماه و پلنگ” با ریش های سفیدش / تغییرات شوکه کننده آقای بازیگر بعد 8 سال

مرگ خاموش 49 نفر طی 8 ماه در تهران

بازخوانی آهنگ «این آخرین باره» توسط علی زندوکیلی

کدام خواننده مشهور در سن 28 سالگی به قتل رسید؟

مرگ مشکوک دستفروش در درگیری میدان تجریش

«هفتک» معادل فارسی «تیک»

ترافیک عجیب در یک مرکز تعویض پلاک

ویدئویی از بازداشت اراذل و اوباش