ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه هاش / کسی جرئت نداشته در خانه حاجی چیزی به آنها بگوید.
سیاسی
بزرگنمايي:
آریا بانو - قاسم سلیمانی (زاده 20 اسفند 1335 در کرمان – درگذشت 13 دی 1398 در بغداد) فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. او از سال 1376 تا زمان شهادتش در سال 1398 این سمت را برعهده داشت.
سردار سلیمانی در بامداد 13 دی 1398 در حمله هوایی پهپادهای آمریکایی در نزدیکی فرودگاه بین المللی بغداد به همراه ابومهدی المهندس، معاون الحشد الشعبی عراق به شهادت رسید. به دلیل شجاعت، تدبیر و نقش آفرینی در جبهه های مقاومت به عنوان یک چهره محبوب و کاریزماتیک در بین مردم ایران و منطقه شناخته می شد. او به زبان های عربی و فارسی مسلط بود. نوه های شهید سلیمانی را در پرشین وی ببینید.
نوه های شهید سلیمانی
فارس در گزارشی از علاقه شدید شهید سردار قاسم سلیمانی به نوههایش روایت کرده است.
ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش
بنابر آنچه که فارس روایت کرده است، علاقه حاج قاسم به نوهها باعث شده بود که کسی جرئت نداشته باشد در خانه حاجی چیزی به آنها بگوید. گاهی که بچهها حسابی شلوغ میکردند و زینب دعوایشان میکرد، میگفتند: «میریم به بابا حاجی میگیما!» زینب هاج و واج به بقیه نگاه میکرد و میگفت: «ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید میکنه.» یک بار که در حسینیه امام خمینی(ره) بیت رهبری مراسم روضه بود، آنها هم خانوادگی دعوت شدند. بچهها کوچک بودند. 5ـ4 سالشان بیشتر نبود.
ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش
هر قدر
عروس حاجی اصرار کرد که «بذارین من نیام. میترسم این بچهها خراب کاری کنن زشت بشه!» حاجی قبول نکرد. میگفت: «چه خراب کاریای؟ خب بچه برای همین کارهاست دیگه. باید بذاری بچه بازیش رو بکنه.» با اصرارهای حاجی، همگی با هم رفتند. روضه که تمام شد و شام آوردند، شیطنت بچهها گل کرد. قورمه
سبزی را با دست برداشته بودند و راه میرفتند و همه جا میریختند. دیگر کسی حریف آنها نمیشد.
عسل نوه محبوب شهید سلیمانی
زینب به خانمی که انتظامات آنجا بود، گفت: «لطفاً بچهها رو دعوا کنین بگین بشینن.» خانم به مانیتور که تصویر حاج قاسم را کنار حضرت آقا نشان میداد، نگاهی انداخت و گفت: «آخه زینب خانوم! من جرئت نمیکنم دعواشون کنم.» زینب گفت: «خب خودم دارم میگم بهتون دعواشون کن، بلکه آروم بگیرن.» با اصرارهای زینب خانم، انتظامات به سمت عسل که نوه محبوب حاجی بود، رفت و گفت: «اگه اذیت کنی، دعوات میکنمها!» عسل این را که شنید، یکی از ابروهایش را که بین
خانواده معروف بود به ابروی سلیمانی، بالا داد و گفت: «اون آقایی که توی تلویزیون داره نشون میده، بابا حاجی منه. میگم دعوات کنهها!»زینب خشکش زد. با تعجب به زن داداشش نگاه کرد. هر دو از این حرف عسل هم خندهشان گرفته بود و هم متعجب شده بودند.
عسل نوه محبوب شهید سلیمانی
خانم که سعی میکرد جلوی خندهاش را بگیرد گفت: «تو رو خدا من رو با حاج قاسم در نندازین.»
-
سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۸:۵۵ AM
-
۹۲ بازديد
-
پرشین وی - اخبار
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/1191186/