آریا بانو - آخرین خبر / به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو زان سوی در، شنوده نشد
بازار
![]()
سرت به بازوی من تکیهای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
لبم به وسوسۀ بوسهدزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
نشد که با تو برآرم دمی نفسبهنفس
هوای خاطرم امروز مشک سوده نشد
به من که عاشق تصویرهای باغ و گُلم
نمای ناب تماشای تو نموده نشد
یکی دو فصل گذشت از درو، ولی چه کنم
که باز خوشهٔ دلتنگیام دروده نشد
چه چیزِ تازه در این غربت است؟ کی؟ چه زمان،
غروب جمعهٔ من بیتو پوکوپوده نشد؟
همین نه دیدنت امروز - روزها طی گشت -
که هرچه خواستم از بوده و نبوده نشد
غم ندیدنِ تو شعر تازه ساخت، اگر،
به شوق دیدن تو تازهای سروده نشد
حسین_منزوی