آریا بانو
سریالی که منتظرش بودیم ناامیدکننده ظاهر شد!
سه شنبه 27 آذر 1403 - 12:47:22
آریا بانو - برترین ها / «صد سال تنهایی»، اثر بزرگ گابریل گارسیا مارکز، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در سال 1967، مدت‌هاست که یکی از بزرگ‌ترین آثار ادبیات مدرن محسوب می‌شود. بااین‌حال در طول زندگی مارکز، او از فروش حقوق رمانش خودداری کرد، زیرا احساس می‌کرد که یک اقتباس سینمایی نمی‌تواند حتی به پوسته‌ی این رمان هم نزدیک شود. حالا نتفلیکس به لطف پسران مارکز؛ رودریگو گارسیا و گونزالو گارسیا بارکا ـ که به‌عنوان تهیه‌کننده اجرایی فعالیت می‌کنندـ این شاهکار بزرگ را در یک سریال محدود دو بخشی، در 16 قسمت با بیش از 16 ساعت پخش تلویزیونی اقتباس کرده است. (نتفلیکس هنوز زمان نمایش بخش دوم را اعلام نکرده است.) هشت قسمت اول «صد سال تنهایی» با جزئیات بسیار عالی و دارای نمادهای پیچیده‌ای است.
روزنامه هم‌میهن در شماره امروز خود به سراغ "صد سال تنهایی" رفته و معتقد است که این سریال بسیار به متن وفادار است. در ادامه بخش‌هایی از پرونده امروز هم‌میهن را با هم مرور می‌کنیم: این سریال یکی از وفادارترین اقتباس‌های نعل‌به‌نعل در سال‌های اخیر است. سریال «صد سال تنهایی» داستانی درباره‌ی خانواده، سرنوشت، قدرت و ضعف‌های بشریت در اواسط قرن نوزدهم است که با عشق ممنوعی شروع می‌شود. ورود به سریال با همان جمله‌ی آغازین کتاب و لحظه‌ای که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا جلوی جوخه‌ی تیرباران ایستاده، شروع می‌شود. «سال‌های‌سال بعد وقتی سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعدازظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برد.» این سریال به کارگردانی الکس گارسیا لوپز و ماریا مورا، توسط نتفلیکس عرضه شده است که علاقانه از یک راوی استفاده کرده است و این کلمات عجیب‌وغریب و غیرقابل پیش‌بینی، اولین کلماتی هستند که در سریال گفته می‌شود. بااین‌حال با تماشای این سریال شاید اولین‌بار باشد که این کلمات را با زبان اسپانیایی می‌شنویم. 

آریا بانو


تفسیری رادیکال از زبان نوشتاری
قطعاً خیلی‌ها هستند که با «صد سال تنهایی» برای اولین‌بار در نسخه‌ی تلویزیونی‌اش روبه‌رو می‌شوند. این درحالی‌‌که است بیش از پنجاه میلیون نسخه‌ از این کتاب تاکنون فروش رفته است (کسی که کتابی را می‌خرد لزوماً معنایش این نیست که آن را می‌خواند؛ شاید سال‌ها پیش، این کتاب را خریده و هنوز در گوشه‌ی کتابخانه‌اش خاک می‌خورد). اما واقعیت این است که تجربه‌ی داستان شش‌نسل از خانواده بوئندیا که در روستای خیالی ماکوندو زندگی می‌کنند در تلویزیون، تفسیری رادیکال از زبان نوشتاری را ارائه می‌دهد. بااین‌حال چیزی از کیفیت قابل توجه تولید نمی‌کاهد. 
گم شدن جادو و عمق رمان در تفسیر
«صد سال تنهایی» یک متن عظیم و قدرتمند است که ساختار روایی منحصربه‌فردی دارد که ترکیبی از فانتزی، احساسی بودن، خشونت، همچنین داستان‌سرایی غیرخطی است که باعث پرش سریع بین فلش بک و فلش فوروارد می‌شود. سپس بزرگ‌ترین مانع برای بسیاری از خوانندگان وجود دارد، یعنی شجره‌ی خانوادگی عمداً گیج‌کننده با تعداد زیادی از شخصیت‌هایی که هم‌نام هستند.

آریا بانو


به خود می‌گویید این سردرگمی باید معنایی داشته باشد، در جایی سردرگم می‌شوید و مطمئن نیستید که خوزه آرکادیو در میانه‌ی یک داستان باورنکردنی دیگر در کانون توجه قرار گرفته است. درواقع ایده‌ی تکرار رفتار در طول نسل‌ها محوری است که بر ماهیت چرخه‌ای تاریخ و ویژگی‌های شخصی در خانواده‌ها تأکید دارد. اما در فیلمبرداری، همان‌طور که درواقع دارید آن را می‌بینید (و چهره‌ها را می‌بینید)، بسیاری از این جادو و عمق رمان در تفسیر گم می‌شوند؛ گله‌ای که ممکن است بسیاری از مخاطبان داشته باشند: «هی، من خانه‌ی فالگیر پیلار را این‌طور تجسم نکردم!».
یکی از بزرگ‌ترین تولیدات آمریکای لاتین
به غیر از مقاله‌ای که در تابستان امسال در «ونیتی فیر» منتشر شد، نتفلیکس کار چندانی برای تبلیغ سریال در آمریکا نکرد. نتفلیکس به‌جای یک کمپین تبلیغاتی گسترده با هدف مخاطبان عمومی آمریکایی، بیشتر فعالیت‌های تبلیغاتی‌اش را بر بازار اسپانیایی‌زبان متمرکز کرد که نشان‌دهنده‌ی یک انتخاب استراتژیک برای هدف قرار دادن جمعیت زیادی است که ممکن است ارتباط فرهنگی عمیق‌تری با محتوای فیلم داشته باشند (برای دیدن قسمت‌های اول در هاوانا صف‌هایی طولانی وجود داشت، اما هیچ اتفاقی در شهر نیویورک نیفتاد).

آریا بانو


باتوجه به این‌که بزرگ‌ترین موفقیت نتفلیکس سریال کره‌‌ جنوبی «بازی مرکب» است که به‌رغم غیرانگلیسی بودن زبانش، در ایالات‌متحده محبوبیت زیادی یافت اما این واقعیت در مورد «صد سال تنهایی» صدق نمی‌کند و عدم تبلیغات گسترده‌ی نتفلیکس در آمریکا سؤال‌برانگیز است، چراکه این سریال محتوای بسیار جذابی دارد که می‌تواند مخاطب بین‌المللی داشته باشد. 
اما نظر منتقدان؛ نمرات ضعیف! 
حسین معززی‌نیا به این سریال نمره یک از پنج داده و در نقدش می‌نویسد: تماشای دو قسمت اول از سریال صد سال تنهایی کافی بود برای کنار گذاشتنش، ولی درست نفهمیدم چرا دچار این وسواس خودآزارانه شدم که چند قسمت دیگر ببینم، عواقب رویکرد ساده‌لوحانه‌ی سازندگان سریال را دنبال کنم ببینم تا کجا می‌توانند پیش بروند. این شد که هر هشت قسمت را با عذاب تماشا کردم.
این سریال همان مواجهه‌ای را با نوشته‌ی مارکز دارد که تم‌پارک‌ها با فیلم‌ها و قصه‌ها دارند. یا اسباب‌بازی‌هایی مثل لگوهای بزرگی که بر مبنای یک داستان یا فیلم طراحی می‌شوند: شهرکی ساخته شده یادآور ماکوندو، آدم‌هایی شبیه شخصیت‌های داستان لباس پوشانده شده‌اند، رها شده‌اند توی شهرک بچرخند و گاهی دیالوگ‌هایی از رمان را بر زبان بیاورند، کارگردان هم با چرخاندن دوربین اطراف بازیگران [نمونه‌ای کم‌نظیر برای به ابتذال کشیدن کارکرد زیبایی‌شناسانه‌ی حرکت دوربین و طراحی پلان‌سکانس] ما را به گشت‌و‌گذاری سخاوت‌مندانه و اسراف‌گرانه در این پارک دعوت می‌کند. 

آریا بانو


سازندگان سریال، رمان مارکز را اوراق کرده‌اند، مکان‌ها، آدم‌ها و رخدادها را کنده‌اند ریخته‌اند وسط، شروع کرده‌اند قطعات لگو را سر هم کردن، و تعریف کردن داستان سر صبر و باحوصله ، دقیقاً مثل همان تم‌پارک‌ها، رخدادها را اتاق به اتاق و غرفه به غرفه کنار هم چیده‌اند، وقتی قرار است سراغ شخصیتی برویم بقیه کنار گذاشته می‌شوند، انگار آدمکی عروسکی کوکش تمام شده و بد نیست یک گوشه رها شود، در یکی از اتاقک‌ها منتظر بماند تا سراغ آن یکی برویم ببینیم قرار است چه ژانگولری سر هم کند. 
نتیجه این شده که حالا یک تماشاگر خردسال هم می‌تواند به خودش بگوید آهان، این آقا دارد رؤیا می‌بیند، آن یکی دچار توهم شده، آن یکی فکر می‌کند جادوگر است و آن خانم تصور می‌کند پیشگوست. تماشاگر می‌تواند با فاصله به این وضعیت نگاه کند و بگوید چه جالب! چه دنیای بامزه‌ای! چه خل‌و‌چل‌های جذابی! چه خل‌مشنگ‌های غریبی!
رمان مارکز درباره‌ی دیوانگی نیست؛ دیوانه است. درباره‌ی دنیایی هذیانی نیست؛ هذیان است. تازیانه‌ای بر عقل است. انکار جداسازی‌ها و دسته‌بندی‌های شفاف تمدن مدرن است. کاری که سازندگان این سریال کرده‌اند به فحشا کشاندن جنون مهارناپذیر نهفته در اثر سترگ مارکز است. مصرفی کردن آن مالیخولیاست. از امروز یک مصیبت دیگر به قبلی‌‌ها اضافه شد: می‌پرسی صد سال تنهایی را خوانده‌ای، پاسخ می‌دهد سریالش را دیده‌ام.
"صد سال تنهایی" برای فیلم نشدن نوشته شده‌
و یادداشت مجید اسلامی که چنین اقتباسی را برای شاهکار مارکز کافی نمی‌داند: تماشای یک قسمت و شروع قسمت دوم برایم بس بود. البته از قبل هم ابدا خوش‌بین نبودم، ولی همین که با بازیگران آشنای بین‌المللی و به زبان انگلیسی ساخته نشده، کمی کنجکاوی‌ام را دامن زد. درواقع سر و شکل سریال هیچ بد نیست. فضاسازی‌اش هم می‌توانست برای نمایش هر نوع داستانی کم‌وبیش کافی باشد، ولی نه برای این شاهکار مارکز (که خواندنش زندگی خیلی‌هامان را عملا به دو نیمه تقسیم کرده).

آریا بانو


نه، این نوع برخورد با چنین مصالح عجیب و غریبی، اگر فرصت‌طلبی و کاسب‌کاری نباشد، بی‌شک ساده‌لوحی‌ست ؛ ارائه‌ی این روایت خطی کاملا سرراست از یک قصه‌ی پیچ‌درپیچ پوست‌پیازی، و نمایش منطق مخلوط اسطوره و خرافه و تاریخ با این تصویرهای زمینی و بدون جادو، و گنجاندن صحنه‌های آشنای "جنگ خروس‌ها" و "زایمان سخت" و تقلیل ترس اسطوره‌ای اورسولا از به دنیا آوردن بچه‌ی دم‌دار، به نگرانی آشنای یک تازه‌عروس از سالم بودن بچه‌اش، طبعا دست‌کم گرفتن‌ این کار عملا ناممکن بوده. نه، شوخی خوبی نبود. بعضی کتاب‌ها را نباید اقتباس کرد. به همین سادگی.
تبصره: اشتباه نکنید. من روی ادبیات تعصب ندارم. مثلا هر سه اقتباس‌ "غرور و تعصب" را (که از رمان‌های محبوبم است) دوست دارم، همین‌طور اقتباس درخشان آنگ لی از "منطق و احساس" را. و عاشق اقتباس جو رایت (و تام استوپارد) از "آنا کارنینا" هستم. اما تصورم این است که "خشم و هیاهو" و "در هزارتو" و "صد سال تنهایی" برای فیلم نشدن نوشته شده‌اند.

http://www.banounews.ir/fa/News/1323841/سریالی-که-منتظرش-بودیم-ناامیدکننده-ظاهر-شد!
بستن   چاپ