آریا بانو
این خانه بهشت است، اما نه برای او
دوشنبه 28 خرداد 1397 - 01:21:02
بانو نیوز -
«این خانه جدید عجب خوب است! سیستم گرمایش از کف، حمام مناسب و بزرگ، طبقه اول، آسانسوردار، پارکینگ‌دار، هوای پاک و سالم، همه چیز برق می‌زند کف سرامیک و کابینت‌های مدرن؛ اینجا همه چیز زیباست...»
وقتی مریم‌خانم با همسرش به این خانه رسید این را گفت، اما همه چیز به اینجا ختم نمی‌شد. بله آنجا همه چیز زیبا بود هوای پاک بیشترین چیزی بود که احمدآقا و خانمش را در 70 سالگی و دهه ششم عمر از خانه قدیمی‌شان کوچ داد.
وقتی بچه‌ها که حالا خوب از آب و گل در آمده و به بتون و تیرآهن رسیده بودند، دسته جمعی تصمیم گرفتند خانه پدری بزرگ و خوش‌قواره‌شان را به یک ساختمان 16 واحدی تبدیل کنند، بزرگ‌ترین دست آویزشان هوای آلوده بود و برای این‌که دل مادر و پدر را ببرند در حاشیه شهر آپارتمانی بزرگ و زیبا برای آنها در نظر گرفتند. هریک سهمی داد و این آپارتمان را در آن نقطه تمیز خارج از شهر برای پدر و مادر خریدند و در عوض خانه قدیمی و از رونق افتاده را گرفتند.
آن روز همه می‌گفتند اینجا دسترسی به بزرگراه بسیار خوب است و براحتی می‌توانیم به شما سر بزنیم. فضای سبز اطراف مجتمع مناسب‌ترین چیز برای ورزش صبحگاهی است و تمام ساکنان این منطقه دارای فرهنگی بالا هستند.
دسترسی‌ها
اگر سالمند هستید و قصد تعویض خانه دارید دسترسی‌ها از مهم‌ترین چیزهایی است که باید به آن دقت کنید. دسترسی به مراکز خرید، به کلانتری‌ها و پاسگاه‌های پلیس، به وسایل حمل و نقل عمومی و شبکه مترو و مهم‌تر از همه در سن و سال شما دسترسی به مراکز درمانی. زیرا تجربه احمدآقا برای هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد.
هنوز خشت‌های ساختمان قدیمی جاکن نشده بود که آپارتمان نوی احمدآقا معایبش را نشان داد.
احمدآقا که تمام خانه را با فرش‌های دست بافت قدیمی‌اش مفروش کرده بود وقتی داشت به دستشویی می‌رفت سر خورد و دستش شکست.
وقتی مریم‌خانم به بچه‌ها زنگ زد همه دور‌تر از آن بودند که به این زودی به آنجا برسند. چون کمر احمدآقا هم بشدت درد می‌کرد جرات نکرد از جایش بلند شود و ناچارمریم‌خانم به اورژانس زنگ زد. 15 دقیقه طول کشید تا آمبولانس برسد و بررسی‌های اولیه نشان داد که دست احمدآقا شکسته، اما کمرش احتمال شکستگی کمی دارد.
به هر حال او را روی تخت گذاشتند و بردند. مریم‌خانم هم همراه آنها آمد.
فاصله بیمارستان تا خانه زیاد بود و دست تنها مانده بود چه کند. پادرد داشت و برایش سخت بود که پله‌های بیمارستان را طی کند. آسانسور‌ها هم دیر به دیر بالا می‌آمدند.
یک ساعت طول کشید تا پسر بزرگش رسید و کارها را به عهده گرفت و او با عروسش به خانه برگشت.
فرش سر خورده روی سرامیک جمع شده بود و هنوز داشت به او دهن‌کجی می‌کرد و وقتی مریم‌خانم فکر می‌کرد خانه قدیمی‌شان چقدر به مراکز درمانی و بچه‌ها نزدیک بوده و چه همسایه‌های همدلی داشتند از این‌که جابه‌جا شده بودند احساس پشیمانی می‌کرد.
تب ساخت و ساز
وقتی فرزندان دارای فرزندانی می‌شوند به این فکر می‌کنند که باید خانه پدری را بسازند و برای فرزندان خود سرمایه مناسب‌تری به دست آورند. در این زمان اغلب آنان که سرمایه‌ای فراهم کرده‌اند زیر پوست والدین می‌روند که این خانه خراب است و قدیمی و برای سلامت شما مضر. بیایید آن را خیلی زود به آپارتمان بدل سازیم و همه سود کنیم.
اما قبل از هرچیز باید به این بیندیشید که شما در این معامله چه چیزی به دست می‌آورید و چه چیزی از دست می‌دهید.
شبکه‌های حمایتی
یکی از چیزهایی که توشه ایام جوانی سالمند به شمار می‌رود شبکه‌ای از دوستان و همسایگان و رفقای گرمابه و گلستان است.
هر سالمند اگر سال‌های سال در یک محل خاص زندگی کرده باشد قطعا در آنجا آشنایانی دارد که به آنان در سال‌های آینده نیاز خواهد داشت و چه بسا همین حالا نیاز آنان را حس کند.
همسایه، دوستان مسجدی، هم هیاتی‌ها، مغازه‌داران آشنا و خود آن محل قدیمی که با چشم بسته هم می‌توانید در آن راه بروید از مهم‌ترین دوستان شما به شمار می‌روند.
نیره مقدم، بانوی سالمندی که بعد از 50 سال زندگی در تهران به همراه فرزندش در شهر دیگری اقامت کرده است می‌گوید: در شهرستان‌های کوچک مردم صمیمی‌تر هستند، اما من غریبه‌ام و دوست پیدا‌کردن برایم مشکل است. باور نمی‌کنید در 70 سالگی براحتی نمی‌شود جاها را پیدا کرد و کوچه‌ها و محلات و میانبرها را به خاطر سپرد. نه این‌که اصلا نشود اما کار سختی است و دائم باید مثل پیر زنانی که دچار اختلال هواس هستند در و دیوار را نگاه کنی و از مردم بپرسی: اینجا کجاست، فلانجا کجاست؟ اتوبوس کجاست؟ تاکسی کجاست؟...
همه اینها برای یک نفر مثل من سخت است.
آپارتمان نشینی، ساخت و ساز
محمود رفعت‌جو، بازنشسته شهرداری است و به پیشنهاد پسرش خانه قدیمی را ترک کرده و در آپارتمان زندگی می‌کند، اما در محلی دیگر.
او می‌گوید: به نظر می‌رسد به کشور دیگری سفر کرده‌ام. آدم وقتی پیر می‌شود رفت و آمد‌ها برایش سخت‌تر است و ترجیح می‌دهد در مسافت‌های نزدیک عبور و مرور کند به همین خاطر خیلی از دوستانم را از دست داده‌ام و دیگر با کسی رفت و آمد ندارم. همسایه‌هایم همه جوان هستند و جوان و پیر یکجا جمع نمی‌شوند. راستش پشیمان شده‌ام که چرا در محل قبلی سکنی نکردم، ولی دیگر فایده‌ای ندارد.
امنیت زندگی است
فرقی نمی‌کند که شما در یک قصر زندگی می‌کنید یا یک آلونک. اگر در جایی که هستید احساس امنیت نمی‌کنید در جای درستی قرار نگرفته‌اید و آنجا خانه خوبی نیست.
محسن صفوی 67 سال دارد و بتازگی به آپارتمانی در یک شهرک تازه تاسیس نقل مکان کرده است. او می‌گوید: اینجا همه چیز خوب است غیر از این‌که ممکن است از ترس سکته کنم.
در ساختمان ما از 24 واحد تنها 10 واحد مسکونی است و بعضی از طبقات کاملا خالی از سکنه است. گاهی حس می‌کنم کسی پشت در است ودارد دسته کلیدی را به در امتحان می‌کند وقتی صدا می‌زنم کیست صدای دویدن شخصی را می‌شنوم.
مجتمع بزرگ است و کار زیاد دارد تعداد واحدهای اسکان یافته کم است و به خاطر بالا رفتن حق شارژ هنوز نتوانسته‌ایم برای خانه سرایدار استخدام کنیم.
در خانه سیستم ضد سرقت است، دزدگیر نصب کرده‌ایم، پنجره‌ها حفاظ دارد و هرچیزی که لازم است وجود دارد منتها فکر این‌که امنیت وجود ندارد آزار‌دهنده است و بعضی شب‌ها خواب به چشمم نمی‌آید.
اینجا به پاسگاه پلیس نزدیک نیست و کلا آدم زیادی نمی‌بینی. همیشه فکر می‌کنم اگر بدانند ما یک جفت پیرزن و پیرمرد هستیم و به ماحمله کنند تا از ما سرقت کنند چه می‌توانیم انجام دهیم!
چند وقت پیش در یکی از خانه‌های همین ساختمان سرقت شده بود و از همان موقع در خانه هیچ چیز باارزشی نگه نمی‌داریم. اما این‌که عابر بانک هم در این حوالی نیست خود باعث نگرانی است.
جالب است بدانید حتی از سگ‌های گرسنه در امان نیستیم و در روزهای سرد زمستان واقعا از آنها می‌ترسم و سعی می‌کنم برای هر منظوری تنها با خودروی شخصی از خانه خارج شوم. اما به دلیل دیسک کمر بزودی این کار را هم نمی‌توانم بکنم و خدا می‌داند آژانس سواری چه خرجی روی دستمان خواهد گذاشت.
منبع : چهار دیواری


http://www.banounews.ir/fa/News/49757/این-خانه-بهشت-است،-اما-نه-برای-او
بستن   چاپ