آریا بانو
قصه شب/ پرده خوانی داستان حضرت ام البنین
چهارشنبه 13 شهريور 1398 - 21:16:14
آریا بانو -

برای دیدن این کلیپ لطفا امکان استفاده از جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال نمایید،و از مرورگر خود را بروزرسانی نمایید

٠
٠
آخرین خبر / همسر حضرت علی و دختر پیامبر، حضرت فاطمه، وقتی از دنیا رفت، چهار بچه داشت؛ دو پسر، به نام‌های «حسن» و «حسین» و دو دختر، به نام‌های «زینب» و «ام‌کلثوم». اون‌ها خیلی کوچک بودن و باید کسی ازشون مراقبت می‌کرد؛ حضرت علی هم برای حل این مشکل، تصمیم می‌گیره که با ام‌البنین ازدواج کنه. حالا من می‌خوام داستان این زن پاک و دلسوز رو براتون بگم.
چند روز بعد از واقعه‌ی کربلا، کاروان‌هایی که از اون طرف رد می‌شدن، خبر این اتفاق رو به شهر مدینه رسوندن؛ شهری که امام حسین و حضرت عباس و برادرهاشون در اون‌جا زندگی می‌کردن. خانم ام‌البنین وقتی شنیدن که یه کاروان داره می‌رسه و خبرهایی از کاروان امام حسین داره، فوری خودشو رسوند به اون کاروان. از اون‌ها خبر حسین‌بن‌علی رو گرفت. اون‌ها گفتن: «خانم متاسفانه پسرت جعفر شهید شد.»
حضرت ام‌البنین گفت: «بگو حسین چه شد؟»
اون‌ها بی‌توجه به حرف خانم، گفتن: آخه پسرت عثمان هم شهید شد!
حضرت باز تکرار کرد که چه اتفاقی برای حسین افتاده. اون کاروان، ولی شهید شدن پسرش عثمان رو به او خبر دادند.
حضرت ام‌البنین که انگار متوجه شهادت پسرانش نشده باشه، باز هم جمله قبلی‌اش رو تکرار کرد.
کاروانیان خبر شهادت قمر بنی‌هاشم، حضرت ابافضل، پسر بزرگ ام‌البنین رو به او دادند، ولی ایشان باز هم خم به ابرو نیاورد و باز نگرانی‌اش در مورد امام حسین رو ابراز کرد. و در نهایت کاروانیان به او گفتن: حسین هم مانند بقیه یارانش شهید شد.
آن زمان بود که ام‌البنین نشست و شروع به گریه کرد، نه برای پسرش، بله برای پسر حضرت فاطمه!

http://www.banounews.ir/fa/News/195050/قصه-شب--پرده-خوانی-داستان-حضرت-ام-البنین
بستن   چاپ