آریا بانو -
این روزها بحث درباره فروش
فیلم «غلامرضا تختی» در گیشه سینماها نسبتاً داغ است؛
فیلم با فروش 800 میلیون تومانی پس از سه هفته، در قعر جدول فروش سینماها قرار دارد و به سختی شکست خورده است.
بسیاری از چهرههای
ورزش ایران به تماشای
فیلم نشستهاند و برخی از مخاطبان سینمای
ایران گلایه کردهاند. مثلاً محمدرضا طالقانی پیش کسوت کشتی گفته: «متأسفم که تا به حال این
فیلم از طرف مردم آنطور که شایسته نام جهان پهلوان تختی است حمایت نشده است». از اهالی سینمای
ایران هم چهرههایی مانند هوشنگ گلمکانی و سیدمحمود رضوی پخشکننده
فیلم تلویحاً از مخاطبان انتقاد کردهاند. مثلاً گلمکانی در توییتی نوشته: «این میزان تماشاگر برای چنین فیلمی در جامعه ما شرمآور است. یک شرم اجتماعی». با این حال به نظر میرسد انتقاد به تماشاگران سینما، لااقل درباره فروش پایین «غلامرضا تختی» چندان منصفانه نباشد.
زیرا آن چه از ظاهر
فیلم «غلامرضا تختی» برمیآید، این است که
فیلم از اساس برای مخاطب عام ساخته نشده است. بهرام توکلی خود را به چالش عجیبی به دور از همه مؤلفههای جذب مخاطب دعوت کرده است. مؤلفههایی چون:
1- چالش اول
فیلم ساز، سیاه و سفید بودن
فیلم است. در تاریخ سینمای جهان، فیلمهای زندگی نامهای بیشماری وجود ندارد؛ ولی لزوماً سیاه و سفید نیستند. متوجه دلایل هنری و معنایی این انتخاب توسط
فیلم ساز هستم؛ اما
فیلم ساز که قواعد سینمای
ایران را میداند و همزمان انتظار پرفروش شدن فیلمش را دارد، چرا دست به چنین انتخابی میزند؟
2- چالش دوم، عاری از ستاره بودن
فیلم است. مجموع زمانی که آتیلا پسیانی، بهنوش طباطبایی، ماهور الوند و حمیدرضا آذرنگ در قاب تصویر حضور دارند، به زحمت به 10 دقیقه میرسد. بار اصلی
فیلم روی دوش نابازیگران ایفاکننده نقش «تختی» و مجتبی پیرزاده است. اگرچه نابازیگران
فیلم با هدایت کارگردان، حضور قابل قبولی جلوی
دوربین داشتهاند، اما وقتی میبینیم انتخاب ایدهآلی مانند امیر جدیدی برای بازی در نقش اصلی وجود داشته و حتی برای این نقش چند ماه به تمرینهای ورزشی پرداخته، انتخاب نابازیگران رسماً به یک انتحار اقتصادی شبیه است!
3- چالش سوم بهرام توکلی، آن است که او برای هرچه تلختر شدن زندگی نامه قهرمان، حتی تکلحظات بامزه را که در بسیاری از فیلمهای جدی هم رایج است، از فیلمش دریغ کرده است. تکلحظاتی که ذرهای از جدی بودن
فیلم نمیکاهد، اما تحمل تلخی
فیلم را برای مخاطب کمی آسان میکند؛ مانند آن چه در نیمه اول «متری شیش و نیم» سعید روستایی شاهد هستیم.
وقتی به غیبت مجموعه این مؤلفهها در «غلامرضا تختی» نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که ظاهراً هدفگذاری سازندگان فیلم، جذب مخاطب هنردوست سینمای
ایران بوده؛ زیرا عملاً به تمام قواعد گیشه پشتپا زدهاند. سازندگان «غلامرضا تختی» با انتخابهایی که کردهاند و باید به آن احترام گذاشت، طبعاً باید انتظار میداشتند که
فیلم شان فروش کمی داشته باشد و حالا نباید از مخاطبان طلبکار باشند.
روزنامه خراسان