آریا بانو
به گِل نشسته ایم- مهناز بیرانوند
يکشنبه 18 فروردين 1398 - 11:58:18
ایرنا - زن و خانواده
آریا بانو - تهران- بهار 98 در حالی شروع شد که به جای سرسبزی، طراوت و تازگی با خودش سیل آورد. بهار با سیل آمد، سیلی ویرانگر که با خود همه چیز را برد. این را در میان شهرها و روستاهای سیل زده به خوبی می توان تماشا کرد. خانه های بسیاری به گِل نشسته اند.

12 فروردین که فردای آن 13 به در و روز طبیعت بود، مردم ایران داغدار خسارات فراوان ناشی از سیل در استان های مختلف کشور از جمله لرستان و گلستان بودند. بحران ملی بود. روزهای اولین بهار که باران های سیل آسا شروع به بارش کرد، هیچ کس باور نمی کرد که امسال بارش ها به گونه ای باشد که بسیاری از خانه ها، زیرساخت ها، جاده ها، خیابان ها و همه وسایل یک خانه را یکجا با خود ببرد، اما آمد و برد. به قول یکی از سیل زدگان؛ خانه شان ویران شد.
با صدای شر شر باران بهاری که هرسال شنیده می شود موجی از خوشحالی در وجود همه ایجاد می شود و آرامش را با خود می آورد، اما امسال دیگر کسی منتظر باران نیست چون سیل با خودش آورد. هرجای شهرهای سیل زده را که نگاه می کنی، تنها گِل دیده می شود و چندین ماه شاید هم بیشتر زمان می برد تا یک خانوار بتواند گِل های روی فرش و لوزام خانه اش را تمیز کند اما این وسایل دیگر به حالت روز اول برنمی گردند.
موجی از آب های گل آلود به سمت خانه های مردم آمد اما کاری از دستشان برنمی آمد، تنها می توانستند فرار کنند و نظاره گر سیل باشند که چگونه خانه ها و همه اموالشان را با خود برد. نمی توانستند خانه را به دوش بگیرند فقط می توانستند جانشان را نجات دهند. اما در دل حسرت می خوردند که در این شرایط اقتصادی نامناسب چگونه می توانند بدون هیچ وسیله ای زندگی کنند.
زمانی که سیل وارد خانه شان شد فکر نمی کردند که همه چیز را با خود ببرد. تنها به این می اندیشیدند که ممکن است چند ساعتی آب وارد خانه شان شود و بعد هم با همکاری همدیگر آن را خارج کنند اما دریغ که همه چیز را با خود برد. مردم ماندند و هزاران آه و افسوس و خانه ای که با سیل به دل دریاها برده شد و دست هایی که خالی ماند.
پای که به خیابان های شهر خرم آباد می گذاشتیم در مناطق ساحلی آن تا زانو در گِل فرو می رفتیم. چیزی که روح مردم را آزرده می کرد این بود که صدای ناله های مردمی را می شنیدیم که دیگر سقفی برای زندگی نداشتند، آه و حسرت، تمام شهر را فرا گرفته بود، خانمی که خانه ای 60 متری در حاشیه خرم رود این شهر داشت، چنان گریه می کرد که گویی عزیزش را از دست داده است، با سینه ای پر از درد و دلی غمبار فقط این جمله را می گوید که «همه وسایل و خانه ام را بعد از 20 سال زندگی آب برد. دیگری چیزی برای از دست دادن ندارم.»
مردمانی را می دیدیم که با چشمان خود می دیدند همه زندگی شان را آب می برد، پل های متصل به رودخانه که راه گریزشان است را با خود می برد و فقط حسرت می خوردند چون نمی توانند مانع این کار شوند، آنان در دل غم سنگینی دارند، صدای گریه مردان و زنان این شهر شنیده می شود اما حیف که هیچ چیز نمی تواند جلوی سیل را بگیرد و باید فقط نظاره گر بود.
مردی که در منطقه معمولان زندگی می کند، می گوید: رنگ رخسار خبر می دهد از سِر درون، سیل تمام خانه ام را برد. سپس با بغضی در گلو و اشک هایی بر گونه، حرفش را پایان می دهد: این سیل بحران بود.
دختری که همه زندگی اش را در پلدختر از دست داده، به همراه پدرش چنان گریه می کند که دل همه را به درد می آورد و می گوید حالا به کجا پناه ببریم. چه خاکی باید به سر بگیریم. از قدیم گفته اند وقتی یک مرد ضجه بزند یعنی خیلی درد دارد وقتی که صدای گریه هایش را مردم می شنوند. او می گوید برای خودم ناراحت نیستم برای بستگانم ناراحتم هیچ چیزی ندارند و بی کس مانده اند.
چنان گریه می کند و می گوید که برای خواهرزاده ام ناراحتم که همه زندگی اش را از دست داده است. غمگین شدم وقتی صدای گریه این مرد را شنیدم. تمام وجودم متاثر از این قضیه شد اما چه باید کرد، زندگی اش را گِل و خاک در برگرفته است، دوباره باید ساخت. می گوید تا وقتی بتوانم زندگی ام را بسازم شاید چندین سال طول بکشد.
سیل آمد و رفت. خانه هایی ویران یا پوشیده از گِل باقی گذاشته است، دست های خالی مردمان این سرزمین، بیشتر آنها را زجر می دهد، چون نمی توانند کاری انجام دهند، نه توان آن را دارند که روی پای خودشان بایستند که خانه شان را تمیز کنند و نه می توانند دوباره خانه شان را بسازند. سیل امسال میهمان ناخوانده بسیاری از مردم ایران بود. سیلی که اشک همه را درآورد و با خود ویرانی آورد.
به شهر که قدم می گذاری تا زانو در گل فرو می روی، برخی از شهرها مانند پلدختر و معمولان در استان لرستان، آق قلا در استان گلستان سیل نیامده که برگردد بلکه آمده که بماند. شهر تبدیل به تلی از گِل شده و انگار می خواهد میهمان همیشگی مردم این مناطق باشد. میهمانی که ناخوانده آمد و نمی خواهد دل بکند و برود.
برخی از مردم شهرهای مختلف از جمله خرم آباد با پای پیاده مسافت های 30 کیلومتری را می پیمایند تا به دیگر هموطنان خود در پلدختر کمک کنند و با افتخار می گویند که کولبری برای مردم سرزمینم افتخار است. این کار را تا زمانی که هم استان هایمان نیاز داشته باشند، ادامه می دهیم.
صدای پای بهار دیگر در خانه هایی که از سیل در شهرهای مختلف پلدختر، کوهدشت، نورآباد، خرم آباد، آق قلای گلستان، شیراز، ایلام، شهرهای خوزستان و هزاران شهر دیگر شنیده نمی شود. تا چشم کار می کرد فقط تلی از گِل دیده می شود، خانه هایی که تا سقف در گِل فرو رفته اند.
هشت هزار و 500 متر سیلاب در 12 فروردین وارد کشور شد، 14 هزار واحد مسکونی در پلدختر 100درصد تخریب شد، 21 هزار واحد نیاز به بازسازی دارد، بسیاری از روستاهای کشور در گلستان، لرستان و خوزستان زیر آب رفت، 60 هزار خانوار مددجویان کمیته امداد در سیل دچار خسارت شدند، هزاران نفر بی خانمان شدند، خانه هایشان را تخلیه کردند. حجم خسارات بسیار بالاست باید به داد مردم رسید.
باید دل قوی داشت که خانه ات را تا سقف در گل ببینی، زمین زیر پایت به خاطر سیل سست شده باشد باز هم امید به بازگشت به آن خانه را داشته باشی. دیگر چیزی از آن خانه ها و وسایلش باقی نمانده است، اما هنوز امیدوار است که دوباره کانون خانواده اش را در این منزل گِلی گرم نگهدارد.
مگر می شود این همه خسارت، این همه گِل و این همه حجم خرابی را دوباره جبران کرد، مگر می شود در زمینی سست که هر آن امکان رانش آن وجود دارد، دوباره خانه ساخت، این درد و دل های برخی مردم سیل زده است که با خود زمزمه می کند. شاید بشود.. باید امیدوار بود.
یک زن سیل زده که تا زانو در گِل فرو رفته است، با صدای بلند فریاد می زند خانه و همه وسایلم با آب رفت دیگر چه باید کرد. دلش می خواهد همه اینها را در خواب دیده باشد اما چه کند که در واقعیت خانه اش را آب برده است و باید فعلا در چادر زندگی کند. فریاد هم نمی تواند او را آرام کند.
فریاد می زند که این چه بهاری بود که ما داشتیم. قبل از عید با چه آرامشی به استقبال بهار رفتیم، خانه ام را خانه تکانی کردم وسایل نو برای خانه ام خریدم، کو آن همه وسایل، کنار ساحل بودم حتی زمینی که در آن خانه ساخته بودیم را هم آب برده است. ما زیر آسمون خدا حتی یک وجب خاک نداریم.
باید به چه چیزی دلمان را خوش کنیم هرجا پا می گذاریم تا زانو در گِل فرو می رویم. زمینه خیس است و هر لحظه امکان رانش زمین وجود دارد حتی جایی که ایستاده ایم ممکن است هر لحظه تخریب شود. بهار امسال خانه هایی تخریب شد که دل به سرسبزی بهار بسته بودند، در انتظار میهمان نوروزی بودند نه سیلی ویرانگر، که همه چیز را با خودش ببرد.
برای شهرهای سیل زده فردا دیر است، این حجم گل و لای که تا نزدیک سقف خانه ها را پر کرده است توده ای از چسبنده ترین ذرات ریز رسی است اگر خشک شود مانند بتون سفت و سخت و سنگین خواهد شد، پس بیایید همه به یاری سیل زدگان بشتابیم تا دوباره به زندگی عادیشان برگردند. یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
* خبرنگار ایرنا

http://www.banounews.ir/fa/News/148616/به-گِل-نشسته-ایم--مهناز-بیرانوند
بستن   چاپ