زنان بيشناسنامه!
گفتگو
بزرگنمايي:
بانو نيوز - فاطمه دانشور رييس کميته اجتماعي شوراي شهر تهران،گفت: يکي از پاهايش را در آورده و پاشنه پر از ترک و سياهش را روي نيمکت گذاشته است. آرنجش را روي زانوي گذاشته و با کف دست سرش را گرفته است. دستش لاغر و استخواني است و پوستش چروک خورده و لا به لاي چروکها سياه شده است.
به گزارش بانو نيوز؛ نميدانم چند وقت است حمام نکرده، بوي بدي ميدهد. پير نيست. نهايتا 45-50 ساله است، با اين وجود فک پايينش تو رفته و صورتش جمع شده است. وقتي حرف ميزند چند دندان کوتاه و زرد نمايان ميشود. کلمهها از بين همين چند دندان باقيمانده بيرون ميآيد. چشمان خمار و درشتش را به دستم ميدوزد و گاهي مينويسم. ميخندد و ميگويد: «مدتي بود که دوست داشتم نويسنده بشوم. بعدش گفتم دوست دارم معلم بشوم. رفتم دکتر گفتم بايد دکتر بشوم اما بعد شدم آرايشگر. آنجا هم دوام نياوردم. يعني اصلا آرايشگر نشدم، وردست آرايشگر بودم و بيشتر زمين را جارو ميکردم.»
انگار در اين دنيا نيست. به قول خودش سرخوش سرخوش است. شالي که روي سرش انداخته را جلو ميکشد و گاه و بيگاه گوشه آن را ميجود و ميگويد: «استعداد هيچ چيزي را نداشتم.»
ميپرسم: «چرا؟» ميگويد: «مادرم اين را ميگفت. راست ميگفت. هميشه ميگفت تو هيچي نميشوي. آخرش کلفتي چيزي ميشوي.»
ميگويم: «چرا ترک نميکني؟» جواب ميدهد: «فکر کن ترک کردم، بعدش چه کار کنم؟ الان ميگويم معتادم و خيلي کارها را ميکنم اما اگه ترک کنم چي بگم؟»
ميپرسم: «مثلا چه کار ميکني؟» ميگويد: «مثلا اگر پول کم بياورم هر کاري ميکنم. اما بيشتر آشغال جمع ميکنم که پول موادم را در بياورم. اين مغازهها را ميبيني؟ ميروم و از آنها خوراکي کش ميروم و ميخورم. آدمهاي عادي هم اين کارها را ميکنند؟» سرش را زيربغلش ميگيرد و بو ميکشد و ميگويد: «زنهاي ديگر هم اينطوري بو ميدهند؟» دستهايش را جلو ميآورد و ميگويد: «اينقدر سياه و کثيف هستند؟ دو کلام سواد درست و حسابي هم ندارم که بگويم ميروم سرکار.»
ميگويم: «خانهات کجاست؟» نگاهي از سر خشم به من ميکند و گوشهاي از پارک را نشانم ميدهد و ميگويد: «همينجا. همين گوشه ميخوابم. اگر پليس يا کسي گير بدهد هم ميروم دو سه تا کوچه بالاتر يک تورفتگي دارد، آنجا ميخوابم. چه فرقي ميکند کجا بخوابم؟»
ميپرسم: «واقعا فرقي نميکند؟ نميترسي حشرهاي، جانوري، چيزي به تنت بنشيند؟» جواب ميدهد: «نه. فرقي نميکند چون عادت کردم. اوايل ميترسيدم اما حالا نه.» ميگويم: «چرا نميروي خانه خودتان؟ خانه مادرت؟» ميگويد: «اوايل که مواد ميزدم اينقدر آبروريزي کردم که ديگر نميخواهند ريختم را ببينند چه برسد بگذارند آنجا زندگي کنم.» ميگويم: «خب ترک کن و برو خانه.» جواب ميدهد: «ديگر کسي من را نميخواهد. نميدانم مادرم زنده هست يا نه. چه فايده؟ الان با چه رويي بروم خانه؟ اصلا چي بگويم؟ بگويم ترک کردم؟ حتما آنها هم ميگويند بفرماييد بالاي اتاق بنشينيد پرنسس. با اين بيآبرويي و انگشتنما شدن توي محل و ارتباطي که براي پول مواد داشتم ديگر من را قبول نميکنند. حتي اگر خودم را بکشم هم نميگذارند از دم در خانهمان رد بشوم.»
ميگويم: «اگر کاري باشد ميروي سرکار و ترک کني؟» ميپرسد: «براي من بيهنر، کاري سراغ داري که بتوانم با آن يک خانه آبرومند و دوتا تکه خرت و پرت بگيرم و زندگي کنم؟» ميگويم: «اگر پيدا کردم ميروي سرکار؟» ميگويد: «ميروم. اما اول بايد بروم شناسنامهام را آزاد کنم.» ميپرسم: «شناسنامه کجاست؟» جواب ميدهد: «گرو گذاشتم و 80هزار تومان گرفتم. خيلي خمار بودم. نميتوانستم تحمل کنم. حالا مردي که شناسنامهام را به او فروختم ميگويد پولم را با سودش بياور شناسنامهات را ببر.»
ميپرسم: «سودش چقدر است؟» ميگويد: «100هزار تومان.»
ميگويم: «ميداني با شناسنامهات چه کار ميکند؟» ميپرسد: «وقتي خودم نيستم چه کاري ميتواند بکند؟ اصلا به من چه، برايم مهم نيست.»
آرام ميپرسم: «چطور براي 80هزار تومان هويت و نامت را فروختي؟» عصباني ميشود. پايش را ميچرخاند و پشتش را به سمتم ميکند و ميگويد: «حال ندارم حرف بزنم. داري اعصابم را بهم ميريزي. بلندشو برو.» ديگر حاضر به حرف زدن نميشود و ميگويد: «تو باعث ميشوي به بدبختيهايم فکر کنم. بعدازظهر سرگرم آشغال جمع کردنم. نميخواهم به چيزي فکر کنم همين که نميدانم تا ظهر چه کار کنم و ناهار چي بخورم برايم کافي است. ديگر لام تا کام حرف نميزنم. بلندشو برو.»
پايش را در کفش مندرس و پارهاش ميکند و ميرود آنطرف پارک کنار وسايلش مينشيند.
**محروم از خدمات اجتماعي
از پايين ميدان محمديه يا همان اعدام سابق راه ميافتم و با گذر از يک کوچه به خيابان خيام جنوبي ميرسم. در اين فکرم که ديگر چه دلايلي است که ميتواند هويت يک زن را از او بگيرد؟ زنان بيشناسنامه با چه آسيبي دست به گريبانند که حاضر شدند از هويت خود بگذرند؟
فاطمه دانشور، رئيس کميته اجتماعي شوراي چهارم شهر تهران در پاسخ به اين سوال به آفتاب يزد ميگويد: «بيشناسنامه بودن در بين زنان در چند سطح است. مادراني را داريم که خودشان وقتي متولد شدند هويت سجلي برايشان ثبت و از اول برايشان شناسنامه صادر نشده است. به دليل نداشتن شناسنامه هم اين زنان از خدمات اجتماعي بسياري محرومند. اين زنان بزرگ شدند و به سن باروري رسيدهاند و در حال حاضر ما با فرزندانشان مواجه هستيم که آنها هم شناسنامه و هويت ندارند. اين زنان در مسير زندگي با هيچ کدام از نهادهاي حمايتگر (NGOها و…) برخورد نکردهاند.»
**ازدواجهايي که ثبت نشده
مديرعامل موسسه خيريه مهرآفرين با اشاره به اين که من متعجبم که چرا اين نسل را نديديم؟ ميافزايد: «چرا اين زنان مورد غفلت قرار گرفتند؟ دوران کودکي را با همين شرايط گذراندهاند و حالا که 16 ساله و مادر شده است. يعني دولتهاي ما در دوران مختلف (اصلاحطلب و اصولگرا) به اين موضوعات توجه نکردهاند و اين علامتي براي غفلتزدگي است. پروندههاي اين زنان زياد است.»
وي در پاسخ به اين که ازدواج اين زنان چگونه ثبت شده؟ تاکيد ميکند: «عمدهترين افراد بيشناسنامه حاصل ازدواجهاي ثبتنشدهاند و تولدهاي خارج از نکاح. در واقع اين افراد ازدواجهاي ثبت سجلي ندارند و در بين اين افراد زندگيهاي گروهي خيلي متداول است. اين زنان به نوعي زندگي بيخانماني را تجربه ميکنند که الزاما به معناي در خيابان خوابيدن نيست. بنابراين ما نميتوانيم بگوييم فقط کساني که در خيابان ميخوابند بيخانمانند.»
فاطمه دانشور با بيان اين که هرندي پر است از خانههايي که زندگيهاي گروهي در آن جريان دارد، ميگويد: «در اين زندگيهاي گروهي که نميتوان رابطه زنان و مردان را تشخيص داد، زاد و ولد اتفاق ميافتد و اين همان چيزي است که من به آنها ازدواجهاي ثبتنشده ميگويم. نتيجه اين ازدواجها بچههايي هستند که در همان محل بزرگ ميشوند و بزهکاران آينده را تشکيل ميدهند. بچههايي که از 3-4سالگي خردهفروشان موادمخدر هستند تا بزرگ شوند هم اين مسير را طي ميکنند.»
**زندگيهاي گروهي و بيهويت
رئيس کميته اجتماعي شوراي فعلي شهر تهران با اشاره به اين که زنان و بچههاي بيشناسنامه ديده نشدهاند، ميافزايد: «اين نوع از دختر و پسرها را در اين سکونتهاي غيررسمي هرندي و اطراف آن، حاشيههاي شهر، بافتهاي فرسوده و… ميتوان پيدا کرد. اين زنان و کودکان نتيجه مهاجرت هستند. سوابق آنها را که نگاه کنيد، متوجه ميشويد که از يک جايي به اين محلهها مهاجرت کردند و علل مهاجرت آنها بررسي نشده است. بخش مهم اين افراد غربتيهاي اطراف يکي از شهرهاي شمالي کشور هستند که هر از چندگاهي براي تکديگري به تهران ميآيند و باز برميگردند. اين افراد زندگيهاي گروهي اينچنيني دارند.»
مديرعامل موسسه خيريه مهرآفرين با بيان اين که وقتي به هرندي ميرفتم، ميديدم در يک پلاک 10خانوار زندگي ميکردند، تاکيد ميکند: «وقتي به زنان و کودکان اين خانوادهها ميگويي اسناد سجلي ازدواج يا شناسنامه خود را بياور، ندارند. اين افراد به همين شکل بزرگ ميشوند.»
فاطمه دانشور ميگويد: «در هر صورت اين گونه زندگيهاي گروهي و بيهويت نگرانکننده است. من به صورت پايلوت آماري را درآوردم. البته بگويم که چون شهرداري به صورت جدي به اين موضوع ورود نکرد من از طريق NGO خودم اين آمار را درآوردم. حدود نزديک به 500خانواده را پايلوت قرار داديم و شناسايي کرديم. حدود نيمي از 500خانوادهاي که ميانگين داراي 4 بچه بودند، شناسنامه نداشتند. اين عدد بسيار بزرگ است و من خيلي نگران اين بچهها بودم که گاها مادرانشان هم شناسنامه نداشتند.»
وي با اشاره به اين که به دنبال گرفتن شناسنامه براي بچههاي زنان بيشناسنامه هستيم، ميافزايد: «تلاش کرديم که حداقل بچههاي اين زنان شناسنامه داشته باشند. دو سال است که از طريق مهرآفرين تلاش کرديم. ما از هر جايي که فکرش را بکنيد پيگيري کرديم تا بتوانيم برايشان شناسنامه بگيريم اما نشد. دليل عمده آن هم پيدا کردن نسب بچهها بود. به خاطر نبودن سند ازدواج نتوانستيم برايشان شناسنامه بگيريم.»
**تقلايي که به نتيجه نرسيد
اين فعال حوزه زنان و کودکان با بيان اين که گاهي پدر اين بچهها نبود، ادامه ميدهد: «مادري بود که 7-8 بچه داشت و همه اين بچهها متعلق به يک پدر نبودند و هيچ کدام از پدرها هم نبودند و مادر مانده بود که داشت اين بچهها را بزرگ ميکرد.»
به گفته فاطمه دانشور؛ «زندگي اين زنان نشان ميدهد که ما به يک نهاد مداخلهگر نياز داريم که به کلونيهاي اين افراد ورود پيدا کند. نهادهاي حمايتي فعال، منتظر هستند که اين افراد به آنها مراجعه کنند در صورتي که اين زنان به جايي مراجعه نميکنند. بايد مددکاري کنشگران اجتماعي به کلوني اين زنان و کودکان ورود پيدا کنند و بخواهند که شکل زندگي آنها را تغيير دهند. زندگي اينها به همين شکل است؛ زادو ولدهاي به اين شکل و کسب معاش از طريق خرده فروشي موادمخدر است. عمده و شرافتمندانهترين شغلي که من در اين زنان ديدم دستفروشي است. به همين دليل است که من با برخورد قهري که با دستفروشي ميشود، مخالفت ميکنم زيرا شناخت کاملي از زندگي اين زنان و کودکان دارم و ميگويم که اگر دستفروشي نکند چه کار کند؟ هر جا که بخواهند کار کنند شناسنامه و سطح تحصيلاتشان را از آنها ميپرسند.»
**جاي خالي حق هويت در منشور حقوق شهروندي
وي با بيان اين که من تقلاي زيادي کردم که براي اين بچهها از طريق شوراي عالي اجتماعي کشور دنبال کنم، ميافزايد: «خيلي از بچهها در يک استان مرزي و در حاشيه شهرها شناسنامه ندارند. ولي متاسفانه نتوانستم متقاعدشان بکنم و ارتباط موثري با اين موضوع برقرار نکردند. من گزارش دادم و منتظر شدم که باز دعوت شوم که گزارش تفصيليتر بدهم که اين اتفاق نيفتاد و اين موضوع همچنان مانده است. سند منشور حقوق شهروندي را هم نگاه کردم و به آن نقد داشتم هم به اين دليل بود که گفتم چرا در اين منشور شهروندي به حق هويت تاکيد نشده است. اين بزرگترين حق يک انسان است که حق هويت سجلي داشته باشد و از خدمات اجتماعي و درماني استفاده کند. اميدوارم مجلس به اين تاکيد کند.»
رئيس کميته اجتماعي شوراي چهارم شهر تهران با اشاره به يارانهها، تاکيد کرد: «اين افراد يارانه هم دريافت نميکنند و ما در بحث يارانهها اين قشر را نميبينيم. خيلي از خانوادهها، خانوادههاي زندانيان هستند. يعني مرد به دليل حمل موادمخدر زنداني ميشد و همسرش ميماند با بچهها و به خاطر اين که از عهده معاش برنميآمدند مادر و بچهها دچار زندگي کارتنخوابي ميشدند. در زندگي کارتنخوابي اسناد سجليشان از بين ميرفت. مثلا اجاره ميدادند، گم ميشد و… به هر شکل ملحق ميشدند به افراد بدون شناسنامه. بالاي 90درصد اين افراد دچار اعتياد ميشوند و به زندگي کارتنخوابي خو ميگيرند. يعني وقتي در مراکز ترک اعتياد بهاران آنها را ترک ميدادند، آنها نميماندند و مراکز خالي ميشد. اين زنان به زندگي کارتنخوابي برميگشتند و آن را دوست داشتند. اين نشان ميدهد که بايد در حوزه پيشگيري فعاليت بيشتري داشته باشيم و به افرادي که به زندگي کارتنخوابي خو گرفتهاند خدمات کاهش آسيب بدهيم.»
فاطمه دانشور ميگويد: «ما براي افرادي که سجلشان را گم کردند دوباره شناسنامه گرفتيم ولي دست خودمان نگه ميداريم چون ميدانيم آن را گم ميکنند. مثلا ثبتنام بچهها را انجام ميدهيم و دوباره شناسنامه را نگه ميداريم.»
آفتاب يزد
-
سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۶:۳۵ PM
-
۵۲۳ بازديد
-
زنان خبر
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/6691/