چرا برخي فرزندان در مقابل ازدواج والدينِ تنها مقاومت ميکنند؟
خانواده
بزرگنمايي:
fiogf49gjkf0d
بسياري از روانشناسان براي حفظ و ارتقاي بهداست روان، به سالمنداني که به لحاظ جسماني، نياز چنداني به مراقبتهاي اطرافيان ندارند و بيشتر از نظر رواني احساس تنهايي ميکنند، توصيه ميکنند به جاي استخدام پرستار بهعنوان يک همدم، به فکر تجديدفراش باشند و با فراهم کردن شرايط ازدواج، زندگي مشترک جديدي را تجربه کنند.
آقاي اکبري را همه در محلمان ميشناختند، همان پيرمرد عصا به دست تنها و کمرفت و آمدي که خط اتوي شلوارش خربزه قاچ ميکرد! چند سالي است همسرش فوت کرده، از همسايهها شنيدهايم چند وقتي همراه با فرزندانش زندگي ميکند، اما حالا ميخواهد با بانويي ازدواج کند و به خانهاش برگردد. همسايهها از زبان آقاي اکبري شنيدهاند که ميگويد: خانم مرادي، پيرزن خونگرم و مهرباني است که فرزندانم او را براي من انتخاب کردهاند. او رابطه صميمانهاي با فرزندانم دارد. آنها همديگر را بسيار دوست دارند و احترام يکديگر را نگه ميدارند.
اما متاسفانه، همانقدر که فرزندان من راغب به اين ازدواج هستند، فرزندان ايشان دلگير و ناراحتند و دقيقا به همين دليل خانم مرادي در ترديد ازدواج با من است. اين وضعيت براي من و ايشان بسيار ناراحتکننده است. ما انتخابهاي خوبي هستيم و به يقين ميتوانيم چند سال باقي مانده از عمرمان را در کنار هم، با شادي و خوشبختي بگذرانيم، ولي فرزندان خانم مرادي با اين ازدواج مخالفند و روي خوش به من نشان نميدهند. آنها مرا به چشم مردي ميبينند که قرار است جاي پدر مرحومشان را بگيرد، از همه مهمتر مادرشان را مواخذه ميکنند و با بيان عبارات ناخوشايندي مثل «سر پيري و معرکهگيري»، او را تحقير ميکنند و ممکن است خانم مرادي با وجود تمايل خودش، به خاطر مخالفتهاي فرزندانش قيد ازدواج با من را بزند!
داد از تنهايي
مادربزرگ ميگويد: بعد از فوت پدربزرگتان، کمرم شکست. او مرد مهربان و وفاداري بود. زندگي ما گرچه مشکلات بسياري داشت، اما کوهي از مشکلات نيز هيچوقت نتوانست عشق و علاقه ما را نسبت به هم کم کند. از وقتي مرا تنها گذاشت و رفت، ديگر اميدي به زندگي ندارم. دلم براي نگاه پرمحبتش، سخنان شيرينش و خنده هميشه بر لبانش تنگ شده است و... .
تنهايي اين روزها عجيب برايم سخت است. من در اين سالهاي زندگي، هيچوقت به او گله و شکايتي نبردهام، اما امروز از او ناراحت و دلگيرم. او حق نداشت مرا تنها بگذارد و برود.
احساس تنهايي يکي از مشکلات دنياي سالمندي است و بهعنوان فقدان روابط اجتماعي مطلوب با ديگران تعريف ميشود. احساس تنهايي حالتي متفاوت از انزواي اجتماعي است. تنهايي، وضعيت ناخواسته و نامطلوبي است که باوجود ميل باطني فرد هنگام فقدان ارتباطات معنيدار رخ ميدهد، در حالي که انزواي اجتماعي حالتي است که فرد تمايل و نياز به برقراري ارتباط با ديگران را دارد، اما قادر به برقراري ارتباط نيست.
احساس تنهايي در هر سني احتمال بروز دارد، اما در سالمندي ميزان شيوع آن بيشتر است. شايد به همين دليل است که روانشناسان تنهايي و احساس تنهايي را مهمترين ويژگي دوران سالمندي ميدانند. بيشتر سالمندان احساس تنهايي ميکنند؛ ازدواج فرزندان از يک سو، مرگ همسر و فقدان حضور همدم دوران جواني از سوي ديگر، سالمند را دچار بحران «آشيانه خالي» ميکند. در اين دوران، سالمندان به خودي خود فاقد منابع مجدد دوستي ميشوند، چرا که بسياري از آنها بازنشسته هستند و موقعيت ايجاد روابط دوستانه در فضاي کار را از دست دادهاند، گرچه گاهي ناتواني جسماني و حرکتي نيز مزيد بر علت شده و سالمند را براي هميشه خانهنشين ميکند.
محروميت از برقراري هرگونه ارتباط با ديگران، وضعيتي است که ميتواند بر شدت تنهايي سالمند بيفزايد. تنهايي و احساسات مايوسکننده متعاقب آن، منشأ بسياري از مشکلات رواني از جمله افسردگي است که گاه باعث افزايش ميزان مصرف داروهاي آرامبخش و مسکن در برخي از سالمندان نيز ميشود. از سوي ديگر، تحقيقات متعددي نشان داده است که دليل بسياري از مرگهاي دوران سالمندي ناشي از کهولت سن يا بيماري نيست، بلکه علت اصلي آن تنهايي سالمند است.
پس به جرات ميتوان گفت درک اطرافيان از احساسات و انتظارات سالمندان، مورد توجه واقع شدن و همچنين تصحيح رابطه اعضاي خانواده با آنان، مهمترين عاملي است که در فرآيند بهداشت رواني سالمندان نقش بسزايي دارد؛ به همين دليل بسياري از روانشناسان براي حفظ و ارتقاي بهداست روان، به سالمنداني که به لحاظ جسماني، نياز چنداني به مراقبتهاي اطرافيان ندارند و بيشتر از نظر رواني احساس تنهايي ميکنند، توصيه ميکنند به جاي استخدام پرستار بهعنوان يک همدم، به فکر تجديدفراش باشند و با فراهم کردن شرايط ازدواج، زندگي مشترک جديدي را تجربه کنند.
ازدواج سالمندان، ازدواجي بدونريسک
زهرا ميگويد: من بانويي 60 ساله هستم که ده سال پيش همسرم را از دست دادم. سالها به تنهايي زندگي کردهام. روزهاي سختي بود، اما گذشت، تا اين که يکي از دوستانم ازدواج با مجيد را به من پيشنهاد داد. اوايل سخت مخالف اين امر بودم، ولي شرايط سخت مالي از يک طرف و تنهايي و بيکسي نيز از طرفي ديگر باعث شد به اين پيشنهاد ازدواج جديتر فکر کنم و جواب بله بدهم. الان حدود يکسال است با همسرم زندگي ميکنم گرچه سني از هر دوي ما گذشته، اما هر دو خوشحال هستيم و لحظات خوبي را کنار هم ميگذرانيم.
روانشناسان معتقدند ازدواج در هر سني به شرط آن که در مسير درست و با در نظر گرفتن چارچوبهاي عقلاني پيش رود، رويدادي مثبت تلقي ميشود، در غير اين صورت امري است که موجب به وجود آمدن مشکلات عديدهاي در زندگي ميگردد. ازدواج سالمندان، يکي از بهترين نوع ازدواجها و با کمترين احتمال خطر است، چهبسا در اين سن، فرد به دور از هوسها و با کوله باري از تجربه به واقعيتهاي زندگي و روابط آن ميانديشد. معمولا سالمندان با تبديل هوسهاي جواني به عشق و با نگاهي کاملا متفاوت به ازدواج، به دنبال فردي براي همدلي، همفکري و همبستگي هستند که بتوانند در کنار او نيز به آرامش برسند.
گرچه سلامت ازدواجهاي سالمندي بالاست، اما مشکلاتي آنها را دائما تهديد ميکند مثلا بالا بودن سن يکي از مهمترين مشکلات زوجين کهنسال است، هر دو طرف پير هستند و هر يک به فردي نياز دارند که به آنها رسيدگي کند، در چنين شرايطي انتظار به دوش کشيدن بار ديگري در زندگي امري محال است. اما با اين حال حضور هميشگي فردي معتمد در خانه و کنار سالمند از جمله اهداف اين نوع از ازدواج است همين که فردي در خانه بتواند در شرايط اضطرار کمک حال سالمند باشد يا ديگران را از خطر آگاه کند، کافي است، البته حضور اين فرد باعث پر شدن خلا عاطفي و افزايش روحيه و انگيزه نيز ميشود. چه بسا به کرات مشاهده کردهايم که برخي از سالمندان بيمار، بعد از ازدواج با فردي مثل خودشان، سالها زنده ماندهاند و زندگي کردهاند.
عشق پيري گر بجنبد، سر به رسوايي زند!
سارا ميگويد: من با عقيده خواهرم، مريم سخت مخالفم، او حق ندارد با تقاضاي ازدواج پدرم مخالفت کند. دقيقا دو سال است مادرم به رحمت خدا رفته و گرچه در اين سالها من و خواهرم سعي کردهايم شرايط زندگي پدرمان را مهيا کنيم تا او کمتر دچار زحمت شود، اما من کاملا متوجه اين مطلب هستم که پدرم هر روز بيش از ديروز، در خود فروميرود و انگيزه زندگياش را از دست ميدهد. او دم نميزند، ولي من ميدانم تنهايي او را اذيت ميکند. دلم ميشکند وقتي او را تنها در خانه ميبينم، تا به کي بايد با عکس مادر مرحومم به گفتوگو بنشيند، او زنده است و نياز به همدم زنده دارد. آخر کسي نيست به خواهرم بگويد، با مرده که نميشود مرد، زندگي حق آدم زنده است!
تامين نيازهاي جنسي، يکي از مهمترين کارکردهاي ازدواج است و از نظر بسياري از افراد، اظهار تمايل يک سالمند به ازدواج نيز چيزي جز اين نيست و شايد به همين دليل است که فرزندان، دوستان و آشنايان نگاه چندان مثبتي نسبت به ازدواج سالمندشان ندارند و از سر حفظ آبرو و حيثيت خانوادگي يا فرار از حرف و حديث ديگران، به شدت با تقاضاي ازدواج سالمند خود مخالفت ميکنند. از سوي ديگر، اين نگاه عوامانهاي که بهشدت ازدواج در سالمندي را، زشت و ناپسند تلقي ميکند، دليل مبرهني است که آشکارا مشخص ميکند به چه دليل سالمندان نيز از مطرح کردن تقاضاي خود براي ازدواج احساس شرمندگي و هراس دارند.
بيان تقاضاي ازدواج به فرزندان، در زنان به مراتب سختتر از مردان است. به دو دليل، مادران سالمند کمتر از پدران سالمند جرات و جسارت مطرح کردن ازدواج مجدد را دارند. در نگاه اول، هنجارهاي اجتماعي تعيينکننده هستند. تعبير جامعه در مورد موقعيت زن و مرد يکسان نيست و هنجارهاي تعريفشدهاي را براي هر دو جنس مطرح ميکند؛ مثلا هنجار ميگويد: ازدواج مرد امري طبيعي و بحق است در حالي که ازدواج يک زن سالمند، امري غيرطبيعي و غيرقابل قبول است تا جايي که در برخي از اقوام، امري کاملا مطرود و ناشايست براي مقام والاي زن تعريف ميشود؛ در صورتي که اين هنجار، قرارداد اجتماعي است که هيچگاه ضدارزش تعريف نميشود، اما بسياري از افراد به اشتباه اين هنجار اجتماعي را با ارزش مترادف ميدانند و به موجب آن نيز دچار خطا در تصميم و قضاوت ميشوند. محرز بودن نياز زنان به حمايت و امنيت رواني، سند محکمي براي غلط بودن اين هنجار است.
در نگاه دوم، فرزندان مانع بزرگي براي ازدواج والدين بهخصوص مادر محسوب ميشوند. گاهي اوقات فرزندان علنا در مقابل تمايل مادرشان به ازدواج جبههگيري کرده و سرسختانه با اين امر مخالفت ميکنند، البته ممکن است در ظاهر هيچ نگويند، اما در عمل رغبتي به آن نشان نميدهند و با رفتارهاي سرد و سنگين، ترديدهاي بسياري را در دل سالمند ايجاد ميکنند که از دست دادن فرزندان بعد از ازدواج، مهمترين آنهاست و معمولا اين مساله نيز آنان را براي هميشه از فکر ازدواج منصرف ميکند.
بهتراست همين جا اندکي توقف کنيم و به پاسخ اين پرسشها بينديشيم.
* نياز و علت اصلي تمايل سالمندان به ازدواج چيست؟
* آيا به راستي والدين سالمند صرفا براي تامين نيازهاي جنسيشان ازدواج ميکنند؟ حتي اگر چنين است، اين امر چه اشکالي دارد؟
* ارتباط فرزندان با سالمندان چگونه است؟ آيا چيزي جز انجام وظيفه و صرف مدت زمان کوتاهي براي تامين مايحتاج زندگيشان است؟
* آيا اين حق آنان است که به يک سر زدن هفتگي يا روزانه فرزندان قانع باشند و زمانهاي زيادي را با يک خروار تنهايي تنها بمانند؟
براي پاسخگويي به پرسشهاي فوق، لازم است نگاه عميق و واقعبينانهاي داشته باشيم و به دور از تعصبات به مساله ازدواج سالمندان بينديشيم. درست است تامين نياز جنسي مهمترين انگيزه ازدواج است، اما در اين برهه سني راجع به اين مساله بايد بهگونهاي ديگر تفکر کرد. سالمندي دوراني از زندگي است که فرد دستخوش تغييرات شديد بيولوژيکي و هورموني قرار ميگيرد، با افزايش سن، قواي جنسي در آقايان بهدليل کاهش ميزان فعاليت هورمونها و در بانوان به خاطر يائسگي و کاهش ترشحات درونرحمي، بشدت کاهش مييابد. با اين حساب سرانگشتي بهراحتي ميتوان اذعان کرد که سالمندان برخلاف جوانان 30 و 40 ساله، براي تامين نياز جنسي متمايل به ازدواج نميشوند، بلکه ارضاي نياز عاطفي و تامين امنيت رواني مهمترين عامل گرايش آنان به ازدواج است و فهم اين مهم، چندان هم مشکل و سخت نيست.
از سوي ديگر، بايد بپذيريد تنها ماندن سالمند در آشيانه خالي، حاصلي جز از دست رفتن سلامت و مستهلک شدن بدن، احساس ناامني، بيهودگي، ياس و ترس و هجوم افکار منفي ناراحتکننده ندارد و در نهايت نيز چيزي جز انتظار کشيدن براي مرگ نيست. همچنين به خود بقبولانيد شما بهعنوان فرزند نميتوانيد تامالاختيار و به طور کامل در خدمت والدين سالمندتان باشيد؛ درگيريهاي اجتنابناپذير زندگي روزمره و خانوادگي مانع بزرگي براي اين امر است، بنابراين بايد بپذيريد حق نداريد براي پدر سالمند يا مادر سالمندي که شرايط ازدواج مجدد را دارند، تعيينتکليف کنيد.
سلامت ازدواجهاي سالمندي
حضور يک همدم و مونس نقش مهمي در سلامت روان و تقويت روحيه سالمندان دارد
فوايد ازدواج سالمندان
سهراب ميگويد: خدا مادرم را رحمت کند، زن باوفا و مهرباني بود، اما چه کنيم دست روزگار، او را گلچين کرد و پدرم را بيهمدم و بيمونس. با آن که برايم سخت بود، اما بعد از چهلم مادرم، به اتفاق خواهرانم به دنبال شخص مناسبي براي ازدواج با پدرم بوديم، گرچه او بهکرات ما را از انجام اين کار نهي ميکرد، اما ما کار خودمان را کرديم و بالاخره الان چند ماهي است به زندگي پدرم سر و سامان دادهايم. ازدواج او هم به نفع ما بود و هم به نفع خودش. احساس ميکنم سرزندهتر از قبل و اميدوارتر از هميشه به زندگي است.
ازدواج در سالمندي، فوايد بيشتري از ازدواج در جواني دارد، سالمندي که در سالهاي جواني به خود زن يا مرد ديده است، برايش بسيار دشوار خواهد بود سالهاي پيري را بهتنهايي و در عزلت بگذراند. حضور يک همدم و مونس نقش مهمي در سلامت روان و تقويت روحيه سالمندان دارد؛ چرا که تحقيقات متعددي نشان داده است که اميد دوباره به زندگي با ازدواج سالمندي تضمين ميشود. نياز به دوست داشته شدن، همدلي، حمايت و احساس نياز به صميميت برطرف ميشود، ميزان افسردگي کاهش مييايد، عمر طولانيتر ميشود، شادي و اعتماد بهنفس افزايش مييابد. از سوي ديگر، روانشناسان مهمترين فايده ازدواج سالمندي را حضور يک همزبان در زندگي فرد ميدانند؛ حضور همزباني که در يک دوره تحولي با سالمند است.
حرف مردم را بيخيال شويد
برخي از فرزندان از ترس حرف و حديث مردم يا زخم زبانهاي آنان، به ناچار ترجيح ميدهند خود يا سالمندانشان را تسليم عقايد عرفي جامعه کنند، اين درحالي است اگر در خلوتي به تفکر بنشينند و بيهيچ سوگيري راجع به اين موضوع انديشه کنند، بيترديد متوجه ميشوند که سلامت، خوشبختي و مصلحت والدينشان را هرگز نبايد به بهاي ارزان يک سخن و انديشههاي بيمنطق و واهي بفروشند! يادتان باشد شما بهعنوان يک فرزند نقش مهمي در تامين نيازها و ترغيب والدين سالمندتان به ازدواج داريد.
توصيه ميکنيم با خودتان روراست باشيد و هيچگاه اجازه ندهيد هيجانهاي موقت بر قدرت انديشهتان غلبه کند، تلاش داشته باشيد تا به يقين بپذيريد ازدواج والد تنهايتان هيچگاه به منزله جايگزين کردن شخصي جديد در نقش پدر يا مادر از دست رفته يا فراموش کردن او نيست، چه بسا هيچکس نميتواند جاي خالي آن عزيز را در ذهن و روان شما پر کند، اما مجبوريد و شرايط فعليتان نيز ايجاب ميکند که احساساتي رفتار نکنيد و بيش از هر چيز به فکر سلامت والد در قيد حياتتان باشيد چرا که شما بهعنوان يک فرزند در قبال تامين نيازهاي عاطفي والدينتان مسئول هستيد و بايد براي حفاظت و جلوگيري از مرگ تدريجي او به فکر چارهاي باشيد.
به والدين سالمند تنها، آگاهي بدهيد
بسياري از سالمندان، بهخصوص بانوان سالمند، به حرمت همسفر از دست رفته، دست از همه چيز ميشويند و براي هميشه تارک دنيا ميشوند، گرچه برخي نيز باوجود ميل باطني، بنابر دلايلي، مجبور به پذيرش تنهايي ميشوند و براي هميشه قيد ازدواج را ميزنند يا با تجديد فراش مخالفت ميکنند. نيش و کنايهها و حرفهاي بيپايان اطرافيان، ترس از دست دادن صميميت و محبت فرزندان، واهمه دوري از فرزندان و قطع شدن ديدارهاي هفتگي، ماهانه و حتي سالانه، هراس از سرزنش، تحقير و ملعبه دست ديگران شدن و... از جمله دلايل امتناع سالمندان از ازدواج مجدد است. اين مخالفتها درست و به جاي خود، اما شما بهعنوان يک فرزند وظيفه داريد به جاي دامن زدن يا بال و پر دادن به عقايد والدينتان، او را متوجه اين امر کنيد که وي، فردي سالم و زنده است و زندگي کردن نيز حق اوست و وي بايد مانند ديگران يک زندگي طبيعي را تجربه کند.
بهتر است فطرت عاطفه طلب و مهردوست آدمي را يادآورش شويد و برابر مقاومتهاي او ايستادگي کنيد. البته اين تنها يک روي سکه است، در روي ديگر آن، والدين تنهايي هستند که خواهان تجديد فراشند، اما فرزندان حقيقت بيان آنها را جدي نميگيرند يا با تمسخر و مضحکه کردن آنان را از ادامه تصميمشان منصرف ميکنند. به اين فرزندان نيز توصيه ميکنيم تمايل به ازدواج والدينشان را جدي بگيرند و به جاي بيتوجهي و اهميت قائل نشدن، تسهيلگر اين امر باشند و براي تامين سلامت جسمي و عاطفي والدينشان از هيچ تلاشي دريغ نکنند. بيترديد حمايت فرزندان از ازدواج والدينشان نهتنها موجب استقبال تدريجي آنان از ازدواج ميشود، بلکه توان مقابله آنان با تفکرات اشتباه عرفي را نيز افزايش ميدهد چرا که پشت آنان به حامي استوار و مقاومي چون فرزندانشان گرم است.
زمينه آشنايي را فراهم کنيد
برنامهريزي براي يافتن همسري مناسب، از وظايف و حقوقي است که در درجه اول بر فرزندان و در درجات بعدي متوجه اطرافيان فرد سالمند است. فرزندان و اطرافيان آگاه و دورانديش بايد زمينهاي را فراهم کنند تا سالمندان يا ميانسالان تنهايشان، بتوانند با افراد مختلف آشنا شوند. مثلا اگر فردي را مناسب ميبينند، سعي کنند موجبات آشنايي بيشتر را براي آن دو نفر فراهم کنند؛ در مهمانيها و آمد و شدهاي خانوادگي، دوستان و همسايگان ميتوان مواردي را مدنظر قرار داد. ثبتنام سالمندان در نهادهاي اجتماعي، فرهنگي، ورزشي، هنري، تورهاي مسافرتي زيارتي و سياحتي و... از ديگر طرقي است که علاوه بر حفظ سلامت و شادابي، منجر به آشناييهاي هدفمند در جهت انتخاب همسر ميشود. توصيه ميکنيم هرگز در تلاشتان براي ازدواج سالمندان، هراسي به دل راه ندهيد، بپذيريد در مسير بديعي گام گذاشتهايد که بسياري حتي فکرش را هم محال ميدانند؛ بهتر است بپذيريد شما از مدافعان چنين فرهنگ شايستهاي در خانواده يا جامعه هستيد.
نگران والدينتان باشيد
فرزنداني که پدر يا مادري تنها در خانواده دارند، بايد بيش از گذشته، نگران والدينشان باشند. گرچه شايد بسياري از افراد سعي ميکنند به طرق مختلف والدين تنهايشان را حمايت کنند، اما بيگمان بنابر دلايل متعددي نميتوانند هميشه و در همه حال حامي و پشتيبان آنها باشند، چه بسا استقلال يا مصائب زندگي شخصي هريک از فرزندان باعث ميشود گاهي در انجام بسياري از امور مرتکب قصور يا فراموشي شوند که صدالبته اين وضعيت کاملا طبيعي است اما براي والد تنها، به منزله طردشدگي و مورد توجه نبودن است؛ تجربه ناخوشايندي که باعث ايجاد بياعتمادي و احساس عدم امنيت در وي ميشود.
هر فرد، در هر سني، نيازمند مورد توجه بودن و دوست داشتهشدن است، حال، فردي که همسرش را از دست داده، نهفقط بهخاطر فراق از يار دچار آسيب ميشود، بلکه نبود شخصي براي ابراز محبت و عشقورزي، بر اين نياز طبيعي دامنزده و گاه فرد را تا به مرز استيصال و درماندگي پيش ميبرد. روانشناسان ميگويند: عدم ارضاي نيازهاي عاطفي و احساس فشار بابت آن، موجب تضعيف سيستم ايمني بدن ميشود که تسريع روند پيري و فاصله گرفتن از مرز سلامت، کمترين پيامد جبرانناپذير آن است.
از سوي ديگر، بيماري و بستري شدن زودهنگام، والدين تنهاي سالمند را بيش از ديگر سالمندان مورد تهديد قرار ميدهد که اين عامل، مسبب ايجاد دردسرهاي بزرگ و حتي گاهي غيرقابل تحملي است که نهتنها سالمند را درگير ميکند، بلکه براي فرزندان نيز مصائب و مشکلات متعددي را رقم ميزند. به همين دليل توصيه ميشود شما بهعنوان يک فرزند خلف، مانع و غافل از حقوق به حق والدينتان نشويد، بسيار بجاست براي تامين عاطفه آنان از هيچ تلاشي دريغ نکنيد و حتي در پيمودن مسير انتخاب شريک جديد زندگي، والدينتان را همه جانبه حمايت کنيد.
براي ازدواج سالمندان تلاش کنيد
اگر در پاکسازي ذهن و اصلاح ديدگاه متعصبانهتان موفق شويد و عمق نگاهتان را گسترش دهيد بيترديد ميتوانيد ادلههاي منطقي و عاقلانهاي را جايگزين توجيههاي مبتني بر عرفي کنيد که معمولا نيز اشتباه هستند. به آنچه باور و اعتقاد يافتهايد ايمان قلبي داشته باشيد! بيگمان به اين طريق، ميتوانيد ديگران را نيز تحت تاثير انديشه روشنفکرانه و عاقلانه خود قرار دهيد. درباره ازدواج سالمندان با ديگران سخن بگوييد، البته صحبت صرف کافي نيست، به آنچه که بر زبان ميآوريد، عمل نيز بکنيد. مثلا، اگر در اطرافيان خود سالمندي را سراغ داريد، او را ترغيب به ازدواج کنيد يا براي ازدواج پدر و مادر تنهاي خود آستين بالا بزنيد. گرچه شايد بسيار سخت است، اما شما ميتوانيد يکي از متوليان يا مبلغان اين امر مهم باشيد.
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/2561/