گفت و گو با بانویی که ناجی کولی ها است
اجتماعي
بزرگنمايي:
آریا بانو -
گفت و گو با بانویی که ناجی کولی ها است
k ١٣
٢٩
جام جم / چشم بعضی آدمها، بعضی چیزها را بهتر از دیگران میبیند. در دو کیلومتری شهر زابل، شهر توفان شن و طغیان گرد و غبار، خیلیها دیدهاند که عده ای کولی توی چادرهای خود خورده درخاک میلولند و بد زندگی میکنند ولی از بین همه آنهایی که دیده و احیانا چشم چرخاندهاند به سمتی دیگر، فقط چشم دو نفر جور دیگری دیده است. این دو معلماند، هر دو اصالتا زابلی ولی هر دو شاغل در زهک، در منطقهای که محرومیت در آن خانهزاد است. داستان بچههای کولی اما داستانی جدا از محرومیتهای مرسوم است، محرومیت اینها چنان عمیق است که این دو معلم بومی دلشان برای آنها ریش شده و آستین بالا زدهاند تا به قدر وسع خویش دستی به سرنوشتشان ببرند. ابزار آنها آموزش است و زبانشان نرم، مشوقهایشان نیز یک مشت خوراکی ارزانقیمت و در نهایت پاپوش. مریم شهرکی 32 ساله، آموزگاری که هفت سالی میشود معلم کلاس اولیهاست درباره جزئیات کارش در محله امیرآباد زابل و چادر کولیها میگوید.
کولیها کی هستند؟
کولیها یک عده چادرنشیناند که از جایی به جای دیگر کوچ میکنند. روزگاری که سیستان مثل امروز خشک نبود اینها چهارپا خرید و فروش میکردند و ابزارآلات کشاورزی میساختند، اما خشکسالی که شد و کشاورزی از بین رفت دیگر ساختن این وسایل مفهومی نداشت. عدهای از کولیها هم آلات موسیقی میسازند و از سالهای دور در مراسم شادی، ساز و دهل میزدند، ولی حالا که در عروسیها بیشتر از ارگ استفاده میشود کار اینها حسابی کساد شده.
کولیها اهل کجایند، ایرانیاند؟
بله اهل زابلاند، خودشان را هم از اقوام و طوایف هنرمند ایران میدانند. ولی اوضاع زندگیشان اصلا خوب نیست.
اموراتشان چطور میگذرد؟
راستش نمیدانم، حتما خیلی سخت، چون بچههایشان نسبت به بقیه بچههای منطقه محرومترند.
چرا رفتید سراغ بچههای کولی؟
این آشنایی اتفاقی بود. البته چون محل زندگیام در نهایت یکربع با چادر کولیها فاصله دارد، میدانستم که در حومه زابل زندگی میکنند، ولی روزی که یک نیکوکار مقداری مواد غذایی داده بود تا میان نیازمندان توزیع کنیم، سراغ کولیها رفتیم.
در اولین برخورد چه دیدید؟
فکر نمیکردیم جمعیتشان آنقدر زیاد باشد. اینها وقتی به سمت ما میآمدند انگار که یک لشکر داشت نزدیک میشد. هر خانواده کولی هفت هشت تا بچه دارد.
وقتی فهمیدند برایشان خوراکی آوردهاید چه کار کردند؟
کولیها از بزرگ تا کوچک عادت دارند برای گرفتن هر چیزی هول میزنند و هجوم میآورند. طبیعتا وقتی اقلام را میانشان توزیع میکردیم طبق عادتشان رفتار میکردند. حتی دفعه دوم که به محله کولیها سرزدیم و برای بچهها دمپایی بردیم باز همین وضع را دیدیم، طوری که مجبور شدیم بچهها را چند تا چند تا سوار ماشین کنیم و جدا از بقیه به آنها دمپایی بدهیم.
چرا دمپایی؟
چون روز اول دیدیم که همه بچهها پایشان لخت است و روی خاک و خاشاک، پابرهنه راه میروند. این دمپاییها را فرد خیری تهیه کرده بود تا آنها را از پابرهنگی نجات دهد این موضوع ابزاری شد برای فهمیدن تعداد بچهها و روزنهای جهت ورود به زندگیشان.
بچهها چند نفرند؟
وقتی 200 دمپایی بین بچهها توزیع کردیم، فهمیدیم 150 نفرشان هنوز بی دمپایی ماندهاند که میشود 350 کودک.
چه شد که کار درمحله کولیها را از اقلام زیستی به آموزش رساندید؟
در اولین برخورد با بچهها فهمیدیم آنها با امکانات اولیه زندگی هم آشنا نیستند. نظم اصلا برایشان معنی نداشت و بسیار شلوغ بودند، سلام کردن را هم به هیچ وجه بلد نبودند، چون هیچکدامشان تا به حال به مدرسه نرفته بودند، بنابراین راهحل را در ارائه آموزشهای اولیه به آنها دیدیم.
آموزش را از کی شروع کردید؟
بعد از تعطیلی مدارس که فصل بیکاری ماست.
بچهها را چطور جذب کردید؟ خانوادهها راضی بودند بچهها آموزش ببینند؟
خانواده این بچهها هیچکدام سواد ندارند، اما وقتی به آنها توضیح دادیم میخواهیم به بچهها سواد یاد بدهیم و کمک کنیم تا چیزهای خوب یاد بگیرند، راضی شدند. در واقع اصلا مخالفتی با کار ما نداشتند. البته برای جذب این افراد از مشوقهای مالی استفاده کردیم، مثلا گفتیم ما به بچهها صبحانه میدهیم که این مشوقها نتیجه بسیار خوبی داشت و خود بچهها را هم خیلی خوب جذب کرد.
یعنی یک وعده غذا این همه برای بچهها مهم است؟
بله، خیلی زیاد. ما در چادرکولیها هرگز بوی غذا به مشام مان نخورد، سفرهای ندیدیم که داخلش نان باشد. حتی اینها آب برای خوردن ندارند و از خانههای مردم آب میگیرند. در مجموع اوضاع زندگی و وضع بهداشتیشان بسیار بد است. در هیچ چادری ما حمام یا سرویس بهداشتی ندیدیم، نهایت فضایی که برای استحمام وجود دارد چند تا بلوک سیمانی گوشه چادر است. طبیعتا درچنین جامعهای یک وعده غذا بسیار مهم است.
غذا چه میدهید؟
هرچه در توانمان باشد. نان و پنیر، ساندویچ و حتی بستنی.
شروع کارتان صبحهاست؟
بله. 8 تا 10 صبح.
کجا مستقر هستید؟
در همان محله کولیها. یکی از چادرهای کولیها استثناست و کولر و لامپ دارد و روزی 20 هزار تومان کرایهاش کردهایم.
یعنی این چادر برق دارد؟
بله برق را به صورت غیرقانونی ازخانههای اطراف به چادر رسانده و کابل برق به طرز خطرناکی زیر دست و پاست.
روال تدریستان چطور است؟
صبحها راس ساعت 8 کمی قصه میخوانیم و آموزشهای اولیه داریم و بعد صبحانه میخوریم و دوباره آموزش را شروع میکنیم.
آموزشهای اولیه یعنی چه؟
سه روز اول به بچهها درباره سلام کردن و این که چه زمانی باید سلام کرد، آموزش دادیم. درباره رعایت نظم و ترتیب، این که نباید بیدلیل موهای هم را بکشند و به هم ناخن بیندازند حرف زدیم، همچنین درباره این که باید بهداشت فردی را رعایت کرد.
این آموزشها فایدهای هم داشته؟
بله، خیلی زیاد. بعد از سه روز بچهها سلام کردن و دست دادن را کاملا یاد گرفتند، بانظمتر هم شدهاند و حالا دیگر میدانند هنگام تدریس باید نیمدایره بنشینند و بدون این که همدیگر را اذیت کنند به درس گوش دهند. اینها البته ساده به دست نیامده. یکی از روشهای ما برای آموزش این است که از بچهها میخواستیم روی خطوط صاف قالی در یک صف بنشینند و به آنها گفتیم فقط به بچههایی که منظم بنشینند صبحانه و بستنی میدهیم.
برای بچهها چه کتابهایی میخوانید؟ مضمون قصهها چیست؟
اولین کتابی که برای بچهها بردیم یک کتاب تصویری و پر ازعکس بود. بچهها که عکسها را میدیدند حسابی به وجد میآمدند و به نظرشان خیلی خوشگل بود. بعد درباره این که این عکسها چه هستند صحبت کردیم و برایشان قصه گفتیم. جالب بود که دفعه دوم بیشتر بچهها قصه عکسها را یاد گرفته بودند و با زبان خودشان توضیح میدادند. بعضیها هم برداشت آزادی از عکسها داشتند و توضیح میدادند. برای بچهها سؤالهای زیادی هم پیش آمده بود مثلا میپرسیدند آن سنجاب چه شد یا چرا آن مرد خانه سنجابها را خراب کرد.
فقط با کتابهای تصویری کار میکنید؟
نه، این مربوط به شروع کار بود، اکنون کتابهای نوشتاری هم تدریس میشود که مضمون همه آنها مهربانی با طبیعت و انسانهاست. مدتی است
یک سری پوستر هم برای بچهها آوردهایم که مهارتهای زندگی را یادشان میدهد. شمارش اعداد را هم آغاز کردهایم.
یادگیری بچهها چطور است؟
خیلی خوب. الان آنها میتوانند تا20 بشمارند و برای شمارش از انگشتهایشان استفاده کنند. سواد تصویری از جمله فهمیدن ساعت را هم داریم که با آنها کار میکنیم.
فکر میکنید این آموزشها میتواند زندگی این بچهها را تغییر دهد؟
امیدوارم بتواند. البته آموزش باید مستمر باشد، ولی ما فقط میتوانیم تابستانها با بچهها کارکنیم. ماه مهر که شروع شود و ما به مدارس محل خدمت خود برگردیم این بچهها دوباره رها میشوند.
با آموزش و پرورش تماس نگرفتهاید؟
نه، چون معتقدیم محال است تابه حال مسؤولان متوجه حضور این بچهها نشده باشند. البته چند روز پیش یکی از نیکو کاران قول داد که پول ساخت مدرسهای کوچک برای این بچهها را در اختیارمان میگذارد، اما حتی اگر مدرسه ساخته شود باز موضوع تامین معلم باقی میماند. کار با بچههای کولی، کار معلمی است که عاشق باشد وگرنه به مشکل برمی خورد.
اگر مدرسهای ساخته نشود شما بازهم حاضرید تابستان سال بعد و سالهای بعد دوباره سراغ این بچهها بیایید؟
بله، حتما. من عاشق بچهها و دنیای رنگی شان هستم. خدا را شکر خانواده و همسرم از من حمایت میکنند و با این که سه فرزند دارم، ولی چون میبینند من عاشق معلمی هستم کمک میکنند تا هر روز صبح به چادر بچههای کولی بروم. وقتی مصممتر میشوم که میبینم آموزش روی این بچهها اثر دارد. اصلا بچههایی که محروم هستند و به نظر نمیرسد آموزش پذیر باشند استعداد خوبی برای آموختن دارند. در مدرسه محل خدمتمان چند بچه پاکستانی داشتیم که از دیوار مدرسه بالا میآمدند و درسها را گوش میدادند. حالا اینها جزو بهترین دانشآموزان مدرسه هستند. همچنین چند دختر چوپان بازمانده از تحصیل داشتیم که سنشان زیاد بود، ولی مجبور بودند کلاس اول بنشینند. این دخترها هم حالا جزو دانشآموزان خوب و مستعد مدرسه هستند. مطمئنم اگر به بچههای کولی نیز بها داده شود آینده خوبی خواهند داشت.
-
جمعه ۲۸ تير ۱۳۹۸ - ۱۴:۳۶:۱۰
-
۱۲۲ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/175590/