داستانک/ همسفر ناخوانده ترسناک!
گوناگون
بزرگنمايي:
آریا بانو -
داستانک/ همسفر ناخوانده ترسناک!
٨٥
٠
خراسان / سر شب بود، پمپ بنزین نگه داشت و آبی به صورتش زد. هنوز پنج- شش ساعت تا مقصد راه بود. فلاسکش را آبجوش کرد، دستمالی به شیشهها کشید و راه افتاد. رانندگی در شب جاده را دوست داشت، به خصوص اگر تنها بود و مسافری نداشت. وسط بیابان بود، رادیو آنتن نمیداد، خاموشش کرد. شیشه را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و خواب از سرش بپرد. در جاده پرنده پر نمیزد. صدایی از صندلی عقب شنید. حدس زد جعبه دستمال کاغذی را باد انداخته، ولی صدا ادامه دار بود. در آینه چیزی دیده نمیشد. سرعتش را کم کرد و برگشت به عقب نگاه کرد، خبری نبود. تا سر برگرداند صورتی سفید به شیشه جلو چسبیده بود. ناخودآگاه روی ترمز زد، صورت غیب شد. فکر کرد با عابری تصادف کرده، ولی صدای ضربهای نشنیده بود. از ماشین پیاده شد، خبر و اثری از مجروح و تصادف نبود. آب دهانش خشک شده بود، خواست سوار ماشین شود که دید صاحب صورت روی صندلی کناری نشسته و میخندد...
-
سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۰:۰۵
-
۸۹ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/164583/