کتک نمیخوردم اما هر روز تحقیر میشدم!
اجتماعي
بزرگنمايي:
آریا بانو -
کتک نمیخوردم اما هر روز تحقیر میشدم!
k ٤.٨
٢
ایران / امشب بعد از مدتها قرار شده بود برای دیدن فیلمی که به تازگی روی پرده سینما رفته و غوغا کرده بود به سینما برویم. فکر میکردم تغییر دادن در رویه زندگی یکنواختمان ممکن است کمی باعث تغییر رفتارهای زشت حمید شود. در حال امتحان کردن لباس بودم که حمید داخل اتاق شد. نگاهی به سر تا پای من کرد و گفت چرا جدیداً شبیه دهاتیها لباس میپوشی؟ عوض کن این لباسها را. بعد هم بیرون رفت انگار فقط برای گفتن همین حرف به داخل اتاق آمده بود. نمیخواستم اوقات خودم را تلخ کنم به یاد نداشتم آخرین بار چه وقت دو نفره بیرون رفته بودیم. هرچند تلاشم بیفایده بود.
داخل ماشین که بودیم خواهرش تماس گرفت. برایم جالب بود که بعد از تمام شدن صحبتش با او خداحافظی کرد. فکر کنم سه سالی میشد که بعد از زدن حرفش پشت تلفن با من گوشی را بدون خداحافظی قطع میکرد. بعد هم که گله میکردم میگفت من با همه همینطور هستم. عادت کن. دروغ میگفت با همه اینطور نبود. مگر اوایل ازدواجمان اینطور بود؟ یا همین الان با خواهرش. پس مشکل فقط من بودم.
در حال فکر کردن بودم به همین خاطر اصلاً متوجه نشدم چه وقت ماشین ایستاد. با حرف حمید به خودم آمدم که میگفت نکند منتظر هستی من در ماشین را برایت باز کنم که هنوز نشستی؟ بغض گلویم را فشار میداد نمیدانستم چقدر میتوانم مهارش کنم. احتمالاً تا حرف تحقیرآمیز بعدی. در سکوت به راه افتادیم. صف بلیت خیلی طولانی بود. ولی باز هم وقتی بلیت گرفتیم هنوز تا باز کردن در سالن نیم ساعتی مانده بود روی صندلی نشستیم و منتظر شدیم. ترجیح دادم باز هم به سکوت ادامه دهم. بهتر از شنیدن حرفهای ناخوشایند بود. وقتی اعلام کردند که میتوانیم داخل سالن بشویم، برخاستیم اما نزدیک در که شدیم بازویم را کشید. کمی به عقب رفتم. نگاهش کردم که دیدم با دست به خانومی که کنار من بود اشاره کرد تا داخل شود. میدانستم اگر یک ثانیه دیگر آنجا بایستم نمیتوانم جلوی اشک هایم را بگیرم. با تکانی بازویم را آزاد کردم و به سمت بیرون دویدم.
صدای دادهایش را میشنیدم که میگفت لیاقت رفتار بهتر از این را نداری. اگر همین الان برنگردی قسم میخورم از رفتارت پشیمان بشوی. تهدید کردن هم اضافه شده بود. با این حال توجه نکردم.
به خیابان که رسیدم دربستی گرفتم و آدرس خانه را دادم. کاش تهدیدش را جدی میگرفتم. کاش باز هم تحمل میکردم. شنیدن حرفها و رفتارهای تحقیرآمیز خیلی بهتر از زندانی شدن در خانه بود. دلم بشدت برای خانوادهام تنگ شده بود. نه اجازه دیدارشان را داشتم نه حتی تلفنی صحبت کردن. هم موبایلم را گرفته بود هم تلفن خانه را قطع کرده بود.
کار من هم شده بود اینکه هر روز صبح بعد از رفتنش قفل بودن در را چک کنم بلکه یک روز یادش برود و بتوانم از این خانه لعنتی که حکم زندان را برایم داشت بیرون بروم. فقط فکر میکردم و هر روز بیشتر به یاد میآوردم که چه به روزگارم آمده و پس از این میآید. در طول سه شب گذشته شبها قبل از اینکه بیاید خودم را به خواب میزدم تا با او رو در رو نشوم و روزها را هم فقط به امید آرام شدنش سپری میکردم.
شب چهارم که به خانه آمد بهتر از روزهای قبل بود بالای سرم آمد و گفت میدانم بیدار هستی. فردا شب خانواده ات را برای شام دعوت کردهام خودم هم زودتر میآیم. فردا با اشتیاق برخاستم و تا شب همه کارها را کردم. ساعت 9 شده بود ولی نه خبری از حمید بود نه خبری از خانواده ام. ده بود که صدای کلید چرخاندن آمد. به سمت در رفتم. تنها بود. نگاهی به آشپزخانه انداخت. بعد روی زمین نشست و بلند بلند شروع به خندیدن کرد. آخه زن تو چقدر احمقی؟ واقعاً باور کردی؟ روز به روز مریضیاش حادتر میشد. از آزار دادن من غرق لذت میشد. چقدر به خوب شدنش دلخوش بودم. معلوم نبود به خانوادهام چه گفته که سراغی از من نمیگرفتند.
روز بعد در سکوت نشسته بودم که صدای همسایه روبهرویی که همچون ما تازه عروس و داماد بودند را شنیدم. بالاخره از مسافرت برگشته بودند. به در کوبیدم و صدایش زدم. به پشت در آمد و پرسید چه شده؟ چرا در را باز نمیکنی؟ برایش خیلی کوتاه توضیح دادم و خواستم تا شماره مادرم را یادداشت کند و با او تماس بگیرد و بگوید که حمید مرا در خانه حبس کرده است.
فردا صبح روبهروی تلویزیون نشسته بودم که در زده شد. صدای مادرم را شنیدم که صدایم میزد. با مأمور پلیس آمده بود. بعد از یکسری سؤال و تهیه گزارش رفتند. ازم خواستند که این مسأله را با حمید در میان نگذارم. خانوادهام را تهدید کرده بود که اگر اینجا بیایند دیگر هیچ وقت رنگ مرا هم نمیبینند. قول داده بودند بعد از دریافت حکم ورود برگردند. همین هم شد. چند روزی زمان برد ولی بالاخره آزاد شدم از حصار این دیوارها که مدتها درونشان حبس بودم.
دیگر اشتباهم را تکرار نمیکردم
از وقتی برگشته بودم دو هفته میگذشت. تماسهایش را بیجواب گذاشته بودم حتی وقتی به خانه زنگ میزد. چند باری هم اینجا آمده بود تا با من صحبت کند ولی اصلاً در را به رویش باز نکرده بودند. فقط از پشت در باز هم همان حرفهای همیشگیاش را میشنیدم. همان حرفهایی که برای خام کردن موقتیام از آنها استفاده میکرد. حمیدی که من میشناختم همان سال اول مرده بود و من دقیقاً سه سال برای ماندن در کنارش خودم را توجیه کردم. ابله بودم. البته ابله نبودم بلکه از جدایی هراس داشتم. اما باید تصمیم آخرم را میگرفتم. گاهی اوقات رفتن به معنای واقعی بهتر از ماندن است. نباید بر میگشتم. دیگر این اشتباه را نمیکردم. دیگر به حرفهایش اعتماد نمیکردم. مگر خشونت حتماً به شکل کتک زدن خودش را نشان دهد تا مرا به فکر جدایی بیندازد؟ مگر منی که روزی هزار بار تحقیر میشدم، حتی زندانی شدم، کمتر از آن زنی که هر روز کتک میخورد عذاب میکشیدم؟
آیا خشونت خانگی علیه زوجه میتواند مبنای تقاضای طلاق قرار بگیرد؟
خانواده مهمترین نهاد اجتماعی است که انسان را در خود پرورش میدهد. بنابراین باید با هر مسألهای که امنیت خانواده را تحتالشعاع قرار داده و موجب میشود تا خانواده کارکرد خود را صحیح انجام ندهد برای مثال خشونت علیه زن که اگر در چارچوب خانواده اعمال شود خشونت خانگی تعبیر میشود، به نحو درستی برخورد شود. بر مبنای تعریف ارائه شده از خشونت توسط سازمان ملل، خشونت عملی خشونتآمیز مبتنی بر اختلاف جنسیت است اعم از اینکه به جسم یا روان زن صدمهای وارد نماید. بنابراین خشونت جنسی (برقراری ارتباط جنسی برخلاف میل زن)، خشونت جسمی (سیلی زدن)، خشونت کلامی (فحاشی به زن)، خشونت عاطفی (اظهار اجبار در انتخاب این زن)، خشونت اجتماعی (جلوگیری از کار کردن زن) و حتی خشونت مالی (دریافت اجباری حقوق و درآمد همسر) در ذیل تعریف مذکور قرار میگیرند. حال جدا از راهبردهای اجتماعی که برای پیشگیری از این اعمال و در راستای تحقق امنیت زنان در خانواده ارائه شده، در اینجا خواهان بیان ضمانت اجرای حقوقی خشونت خانگی علیه زنان هستیم هرچند که این ضمانت اجرا به تنهایی باعث کاهش خشونت خانگی علیه زنان نمیشود.
برای توضیح بیشتر باید بیان داشت که خشونت خانگی علیه زن یکی از مصادیق عسر و حرج بوده و ذیل ماده 1130 قانون مدنی و تبصره آن قرار میگیرد. بنابر ماده 1130 قانون مدنی، در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد وی میتواند تقاضای طلاق بنماید. همچنین بنابر تبصره ماده مذکور عسر و حرج، وضعیتی است که ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه کرده و تحمل آن مشکل است.
نکته قابل توجه که موجب شده بتوان خشونت خانگی علیه زن را از مصادیق عسر و حرج به حساب آورد این است که قانونگذار در ادامه تبصره ماده 1130 قانون مدنی ضمن بیان مصادیقی از عسر و حرج، مقرر داشته است که «موارد مندرج در این ماده مانع از آن نیست که دادگاه در سایر مواردی که عسر و حرج زن در دادگاه احراز شود، حکم طلاق صادر نماید.»
بنابراین از لحن ماده اینطور بر میآید که مصادیق ذکر شده صرفاً جنبه تمثیلی داشته و مانع از قرار گرفتن موارد دیگر از جمله خشونت خانگی علیه زن، ذیل این عنوان نیست. البته مبنی بر قاعده کلی حاکم بر پروندههای حقوقی اگر شخصی مدعی امری میشود باید آن را اثبات کند در نتیجه زنی که ادعا مینماید مورد خشونت قرار میگیرد باید ادعای خود را اثبات کند تا بتواند از ماده 1130 قانون مدنی استفاده و خود را رها نماید و همین امر اصلیترین خلأ قانونی در این زمینه است که بهدلیل دشواری اثبات آن موجب تضییع حقوق زنان میشود. اثبات خشونت فیزیکی سهلتر از اثبات خشونت روانی است. بدین توضیح که خشونت فیزیکی را میتوان با کسب نظر از پزشکی قانونی اثبات کرد لکن خشونت روانی با کسب نظر از روانشناسان و روانپزشکان ممکن است که همین امر موجب میشود تا اثبات آن دشوارتر از خشونت فیزیکی باشد. البته با تصویب لایحه تأمین امنیت زنان که هماکنون در دستور کار مسئولان است و انواع خشونت در آن جرم انگاری شده است کمی از خلأها در این زمینه جبران میشود. و اما در پایان در صورتی که اثبات خشونت محقق شود و طلاق واقع شود. شایان ذکر است که در این نوع طلاق، طلاق بواسطه عسر و حرج، مرد حق رجوع در زمان عده را ندارد و به عبارت بهتر برخلاف اصل، این نوع طلاق غیر قابل رجوع است.
مطهره پایکاری
وکیل پایه یک دادگستری
-
سه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۱:۲۱:۲۴
-
۷۹ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/155927/