مهدی کاردگر: عدم حمایت تلویزیون عامل ناآگاهی مردم از موسیقی است
فرهنگی هنری
بزرگنمايي:
آریا بانو - مهدی کاردگر معتقد است بخشی از عدم آگاهی مردم راجع به موسیقی و سازهای ایرانی؛ به عدم حمایت تلویزیون ما مربوط است.
سرویس استانهای هنرآنلاین: محمد مهدی کاردگر متولد 1354 آمل است و از سال 1369 وارد عرصه موسیقی شد. وی کارشناسی ارشد نوازندگی ایرانی با ساز سنتور از دانشگاه هنر تهران دارد و مدرس دانشگاه و نیز مدیر مسئول آموزشگاه موسیقی صراحی آمل است. گفتگویی به شرح ذیل با این هنرمند آملی انجام دادهایم:
جناب کاردگر از ورودتان به دنیای موسیقی و علاقه به ساز و آواز صحبت کنید.
من از بچگی به موسیقی علاقهمند بودم. آواز میخواندم، قاری قرآن بودم و عملاً با ساز تنبک وارد عرصه موسیقی شدم و از محضر استادانی چون آقای پرقوه، آقای کابلی، آقای بهمن رجبی و نوید افقه در این ساز بهره بردم. در کنار آن سنتور هم کار میکردم و از کمک زنده یاد عباس شریفی در سنتور بسیار استفاده کردم. در واقع اولین معلم سنتور من ایشان بودند؛ اما بعد به حضور آقای کامکار و سپس آقای کیانی جهت آموختن سنتور رسیدم. البته پس از راهیابی به دانشگاه در مقطع ارشد موسیقی از محضر استادان سعید ثابت و اردوان کامکار نیز بهره بردم. نوازندگی ساز دف را هم در ابتدا به صورت خودآموز شروع کردم؛ اما بعد مدتی را خدمت جناب امین حیدری آموزش دیدم. البته قبل از دانشگاه هم در هارمونی، مبانی آهنگسازی، سلفژ و ریتم خدمت استاد امیر اسلامی بودم. در آواز هم مدت کوتاهی را خدمت آقای آقاجانیان گذراندم و بعد به حضور آقای نوربخش، آقای مظفر شفیعی، آقای علی اصغر شاهزیدی و نیز آقای محمدرضا لطفی رسیدم.
مهدی کاردگر را باید نوازنده دف و تنبک بدانیم یا خواننده و یا نوازنده سنتور؟
من خودم را صرفا یک موزیسین میدانم. من رپرتواری که برای هر کدام از این سازها؛ یعنی در سنتور و تنبک وجود دارد را به اندازه یک فردی که به طور تخصصی قصد دارد به هر یک از این سازها بپردازد کار کردم و برای آن وقت گذاشتم. البته طبیعی است زمانی که قرار برای اجرا با هر یک از این سازها را دارم، در یک بازه زمانی برای همان ساز وقت بیشتری صرف خواهم کرد و انرژی بیشتری خواهم گذاشت. البته این اواخر در کنسرتها بیشتر به عنوان خواننده حضور داشتم.
از رزومه هنری خود بیشتر صحبت کنید.
من در دو فستیوال جهانی در فرانسه و ارمنستان شرکت کرده بودم. در پاریس فستیوال ایمیجر با گروه مولانا و به سرپرستی خانم مریم قره سو بود که من تنبک میزدم. در ارمنستان با گروه نوان در فستیوال رنسانس اجرا داشتیم که هم آواز میخواندم و هم تنبک میزدم و مقام سوم این فستیوال را کسب کردیم. همچنین در سیامین جشنواره موسیقی فجر هم با گروه صراحی انتخاب شدیم و در سالن برج آزادی اجرا داشتیم. چهار سال با گروه گلبانگ به سرپرستی خانم بهناز ذاکری کار میکردم که کنسرتهای مختلفی را در ترکیه، ترکمنستان و مجارستان اجرا کردیم. تور کنسرتی را هم با گروه بیداد به مدت یک ماه در شهرهای مختلف کشور یونان به اجرا گذاشتیم و کنسرتی را هم در نمایشگاه توانمندیهای مازندران در دبی به همراه آقای خسرو علیزاده و آقای حنیف شهمیرزادی اجرا کردیم. البته با گروه مولانا به خوانندگی استاد شهرام ناظری هم در چالوس، محمودآباد و نیز در مقبره نیما اجراهایی داشتم. از سال 91 به بعد با گروه صراحی به عنوان خواننده و آهنگساز به فعالیت پرداختم.
آموزشگاه صراحی را از چه زمانی تأسیس کردهاید؟
بیشتر از دو سال است که این آموزشگاه موسیقی را تأسیس کردم و سعی کردم از مدرسین تحصیل کرده در این آموزشگاه استفاده کنم. در این مدت دو کنسرت هنرجویی هم در قالب این آموزشگاه برگزار کردیم. چهار مستر کلاس هم برگزار کردیم؛ در آواز با آقای معتمدی، در تار با آقای قمصری، در دف با آقای رضایی نیا و در عود و اصول گروه نوازی با آقای بهروزی نیا این کلاسها برگزار شد.
چه نظری دارید راجع به واژه استاد، در حالی که امروز از این کلمه بسیار استفاده نامطلوبی میشود و خصوصاً در عرصه هنر، به هر کسی که مدتی را با هنر سپری کرده اطلاق میشود!
من این واژه را صرفاً برای کسی به کار میبرم که در هر بخشی فعالیت دارد، تأثیرگذار باشد. کسانی که مثلاً در بخش تدریس شاگردان خوبی را تربیت کرده باشند و یا فعالیتشان ماندگار باشد؛ مثلاً در غرب مازندران خانم مژده جهانگیری در ساز کمانچه و ویولن و همچنین آقایان جلال حیدری در تار و سه تار و مهدی ابراهیمی در ساز نی خیلی تأثیرگذار بودند و سالهاست در آموزش موسیقی شاگردان زیادی را تربیت کردند. یا استادانی که در موسیقی فولکلور مازندران آثار ماندگاری را به جا گذاشتند؛ مانند استاد احمد محسن پور و استاد نورالله علیزاده و استاد ابوالحسن خوشرو ... یا در حیطه موسیقی کلاسیک ایرانی استادانی چون: پرویز مشکاتیان، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، حسن کسایی، محمدرضا شجریان، علی اصغر شاهزیدی و شهرام ناظری، حتی علیرضا افتخاری که بیش از سه دهه فعالیت دارد و به نظر من این که به دلیل مسائل و بازیهای سیاسی ناخواسته درگیر شده، نباید بر آثار خوب، جنس و تکنیک و صدای خوبی که دارند، تأثیر بگذارد. حتی کارهای محفلی که ایشان اجرا کردهاند، بسیار تکنیکی و عالی است و مانند ایشان که هم صدای رسا و هم تحریرها و تکنیکهای بسیار خوب را توأمان داشته باشند، نداشتهایم؛ اما در مورد خودم؛ واقعاً راغب نیستم کسی به من استاد بگوید، مگر اینکه منظور معلم بودنم باشد که اگر ویژگیهای یک معلم را داشته باشم، بحثی نیست. ولی در آن تعریفی که خودم برای کلمه استاد دارم نمیگنجم. یک مشکل مهمی که ما در تدریس موسیقی داریم، اهالی هنری هستند که پس از مدت کوتاهی آموختن و دوره دیدن، سراغ تدریس میروند و متأسفانه در این سالها نظارت خوبی در این حیطه نشده است. گرچه ما در انجمن موسیقی آمل با حمایت اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان و نیز حمایت اداره کل استان در حال شکل دادن اتفاقات خوبی در حیطه نظارت بر عملکرد مدرسین موسیقی هستیم. متأسفانه این موضوع در همه عرصههای آموزشی اتفاق میافتد و به نظارت ضعیف نهادهایی که پذیرای این افراد غیرمتخصص هستند، برمیگردد.
نظر شما راجع به اینکه خودتان در چند رشته موسیقی به تدریس مشغول هستید چیست؟ چرا که این هم از جمله مواردی است که مورد اعتراض برخی از اهالی موسیقی قرار دارد. البته نه در مورد شخص شما، بلکه راجع به بسیاری از مدرسینی که دست به تدریس هر سازی میزنند، بدون این که در آن ساز متخصص باشند!
من برای هر چهار رشته ساز و آواز موسیقی خودم تلاش کردم. به عنوان نمونه همین امروز نیز در کلاسهای آواز خانم یاوری در تهران شرکت میکنم. مدتی قبل بابت همین رفت و آمدم به تهران و حضور در کلاس آقای شفیعی با ماشین تصادف کردم و هفته بعد از آن در حالی که ماشینم در تعمیرگاه بود، باز هم کلاسم را کنسل نکردم و در آن حضور پیدا کردم. خوب است ما ببینیم مدرسین فعلی ما چقدر برای آموختن تلاش کردهاند؟ چقدر مبانی موسیقی و تئوری آن را یاد گرفتهاند! چقدر گوشههای آواز را بلد هستند! کار کردن در یک رشته موسیقی کار سختی است. فرد باید در محضر استادان زیادی کسب علم و دانش کند، وقت بگذارد، از پایه خود را بسازد، در مضراب گذاری یا پنجه گذاری روی ساز، گرفتن ساز، حتی نشستنِ درست کار کند. در واقع باید همه این دورهها را بگذراند و همچنین باید بداند که با چه روندی به آموزش بپردازد تا هنرجو پله پله پیش برود و اشتیاقش هم برای یادگیری بیشتر شود. البته بودهاند کسانی مانند استاد ابوالحسن صبا و پرویز مشکاتیان و محمدرضا لطفی که دست به هر ساز میزدند، صدای آن را عالی درمیآوردند و به واقع این افراد خاص هستند. البته استاد صبا در چند ساز تبحر داشتند، شاگردان زیادی را تربیت کردند که هر کدامشان از بهترینهای موسیقی ایران زمین شدند.
پس به نظر شما نباید گفت کسی که مثلاً دف درس میدهد، نباید سنتور درس بدهد؟
خیر، قطع به یقین نمیتوان چنین حکمی صادر کرد. ولی من نظرم بر این است که اگر کسی بتواند برای سازهایی که مینوازد، به اندازه کافی وقت بگذارد و درست آموزش ببیند، از عهده امر برمیآید که دو یا چند ساز را کار کند؛ اما ما داریم کسانی را که فقط یک ساز را سالها مینوازند و حتی در آن خیلی موفق نبودهاند، زیرا به قول معروف کلاً اینکاره نیستند و شاید در رشتههایی دیگر و حتی تجارت موفقتر باشند! سوای بحث خواندن و نوشتن موسیقی، اکول نوازنده بسیار مهم است و در سونوریته ساز او خیلی تأثیرگذار است. مهم است اینکه آیا راحت ساز میزند؟ آیا فرم دستان او مناسب است و آیا منقبض نمیشود؟ باید ببینیم این مدرس از نظر شکل، چقدر شبیه الگوهای موجود (گذشتگان) ساز میزند؟ همه اینها کار و دقت میخواهد. بخش دیگر اینکه با شیوههای جدید آموزش و تمرین چقدر آشنا و به روز باشد. طبیعی است کسی که از ریشه دقت ندارد، در تدریس هم قطع به یقین آنها را به کار نمیبرد.
وضعیت موسیقی امروز در آمل را چگونه میبینید؟
آمل چه در زمینه آواز و چه ساز، استعدادهای بسیار خوب و نوازندگان خوبی دارد؛ اما من به لحاظ همبستگی و یا نوع کار کردن، از شهرهای دیگر صدای بهتری میشنوم. نباید به تاریخ چند هزار ساله این شهر غره شویم و یا به سابقه چند دهه فعالیت حرفهای موسیقی در این شهر تکیه کنیم. بله مثلاً بیست سال قبل شهرهای اطراف ما امکاناتی جهت فعالیت در عرصه موسیقی نداشتند، اما امروز که دارند، سرعت پیشرفت آنها بیشتر از ما شده است. امروز ما میبینیم که در جشنواره خرم در نوشهر و چالوس، گروهی با بچههای هفت یا هشت ساله به خوبی ساز میزنند و مقام میآورند و من چنین نمونهای را اینجا ندیدم. پس ما نباید به گذشته بنازیم. خود من در چند شهر به تدریس مشغول هستم و پیشرفت موزیسینهای آنها را از نزدیک شاهد هستم؛ اما نباید به موزیسینهای زیاد شهرمان و یا به تحصیلکردههای مقاطع لیسانس و کارشناسی ارشد موسیقی خود بسنده کنیم. آمل پتانسیل خوبی دارد، اما به نظر من وضع موجود خیلی رضایت بخش نیست!
آیا این عدم رضایت مربوط میشود به آن عدم همبستگی که اشاره داشتهاید؟
به همین موضوع برمیگردد، اما مسائل دیگری هم وجود دارد. مثلاً چند وقت قبل یکی از دوستان یک کانال تلگرامی تشکیل دادند برای جمعی از پیشکسوتان موسیقی آمل، با این هدف که به اجرای کنسرت ختم شود؛ اما من همان ابتدا انصراف خودم را از حضور در گروه به دوست خوانندهام اعلام کردم. به این دلیل که وقتی قرار است گروهی شکل بگیرد، قاعدتاً باید اعضای آن تا حدی هم تراز و هم فکر باشند و در نوع موسیقی که میخواهند کار کنند، هم سلیقه باشند. من هرگز نمیتوانم با خواننده و یا نوازندهای کار کنم که فقط به مسئله مالی و یا شهرت فکر میکند! مطمئناً اگر کسی باشد که به ذات موسیقی میاندیشد و یا در هر سنی به آموختن هم فکر میکند، من هم با کمال میل در کنار او کار خواهم کرد و خواهم آموخت و با افتخار همکاری خواهم کرد. به نظر من فرد باید صادقانه و عاشقانه به دنبال علاقهاش برود و زحمت بکشد و بیگمان پول و شهرت به سراغ او خواهد آمد. ورود به چنین برنامههایی یک کار ظاهری است و کار دل نیست. بنده همواره سعی کردم کارهایی را انجام دهم که با آن ارتباط برقرار کردم. من اجرایی از آثار عبدالقادر مراغهای با گروه فاخته به سرپرستی آقای خشایار پارسا داشتم که بسیار سخت بود و در واقع به دنبال خوانندهای میگشتند که موزیسین باشد و ریتم بداند و بتواند از عهده مدلاسیون در کار برآید. قرعه به نام بنده افتاد و ما در شهسوار سه شب اجرا داشتیم و پیشنهاد اجرای آن را در آمل دادند؛ اما من نپذیرفتم، چرا که مناسب نمیدیدم که برای مردم بهعنوان کنسرت اجرا شود، ولی بهعنوان یک کار پژوهشی و تمرینی که بتوانم با آن خودم را آزمایش کنم و محک بزنم، برای من جالب بود.
اخیراً کنسرت گروه وزیری به سرپرستی آقای ساکت و خوانندگی آقای تاج به همراه نوازندگان بومی در آمل برگزار شد. نظر شما راجع به چنین اجراهایی که در آنها نوازندگان ما فرصت حضور در کنار بزرگان را پیدا میکنند چیست؟
با توجه به اینکه به نوازندگان جوان در چنین اجراهایی بها داده میشود، بسیار خوب است و اتفاق مثبتی است. البته اگر قرار باشد در اجرای شهرهای مختلف، نوازندهها تغییر کنند، کار به آن پختگی لازم نخواهد رسید. به هر حال گروه با یک تعداد نوازنده شکل میگیرد و به صورت تور اجراهای مختلفی خواهند داشت و کار به مرور جا میافتد و بهتر و بهتر خواهد شد. در مجموع من خیلی خوشحال شدم که نوازندگان جوان شهرمان را در کنار آقای ساکت دیدم.
یکی از دغدغههای امروز موسیقی که البته مختص ما نیست و در همه جای دنیا این مشکل مشهود است، سالنهای خالی کنسرتهای کلاسیک در مقابل سالنهای پر کنسرتهای پاپیولار است! به هر شکل مبحث اقتصاد در اجرای کنسرت بسیار مهم است. متأسفانه به نسبت موسیقی پاپ، از موسیقی ایرانی استقبال خوبی نمیشود. شما این مشکل را ریشه در چه میبینید؟
این جریان در همه جای دنیای وجود دارد و این دولتها و متولیان فرهنگی هستند که از موسیقی کلاسیک کشورشان حمایت میکنند، اما در کشور ما فقط بخشهای خصوصی فعالیتهایی را در حد توان خود انجام میدهند. بخش مهم این جریان به تبلیغات رسانهها و دنیای مجازی مربوط است. هر چه را که مردم بیشتر میبینند، همان را میخواهند. تلویزیون ما که مهمترین رسانه در سالهای اخیر بود، سازها و نوازندهها را نشان نمیدادند و متأسفانه اکثر مردم آگاهی و شناختی در مورد موسیقی و سازهای ایرانی ندارند. بالاخص اخیراً حتی در تلویزیون برای جذب بیننده بیشتر از موسیقی پاپ استفاده میکنند و این تأثیر زیادی در سلیقه موسیقایی مردم خواهد گذاشت.اغلب شعرهایی که در موسیقی پاپ مورد استفاده قرار میگیرد، عوام پسند است؛ زیرا مردم از شعر فاخر ایرانی دور هستند و برایشان چندان قابل فهم نیست! این روزها متأسفانه شعرهای موسیقی پاپ حتی در حد یک دیالوگ ساده دونفره تنزل پیدا کرده، اما باز هم مورد استقبال مردم قرار میگیرد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
بنده معتقدم همه نوع موسیقی باید باشد، وقتی در تلویزیون ما که مطرحترین رسانه کشور است، ساز را نشان نمیدهند، شما نمیتوانید توقع داشته باشید که مردم به این فضا علاقهمند شوند و با آن ارتباطی عمیق برقرار کنند. در کشورهای همسایه ما مانند آذربایجان و یا ارمنستان، موسیقی با مردم آنها عجین است. در آنجا در هر خانه پیانو و یا ساز وجود دارد. گرچه در شهر خودمان آمل هم شاید اینگونه باشد و در بیشتر منازل ساز موجود است، اما مردم در جریان موسیقی نیستند. موسیقی در درجه چندم زندگی آنها قرار دارد. مردم باید به مشکلات مسکن و پوشاک و غیره خود برسند و بعد به این فکر کنند که هنری به نام موسیقی هم وجود دارد. معدود خانوادههایی هستند که آگاهی و شناخت به موسیقی و ساز دارند و در اولویتهای زندگیشان قرار دارد و با علاقه، فرزندشان را به فراگیری این هنر تشویق میکنند. به هر شکل تبلیغات بسیار مهم است و تا وقتی مردم در مسیر جریان موسیقی خود - از هر نوعی - قرار نگیرند، نمیتوان توقع آگاهی و دانش و بالطبع، حضور در سالنهای اجرای موسیقی فاخر را از آنان داشت!
ارزیابی شما از وضعیت فعلی موسیقی ما به نسبت دهههای گذشته چیست؟
در همه ژانرها بسیار به هم ریختگی وجود دارد. در موسیقی پاپ که متأسفانه به جز تعدادی معدود، هنرمند فاخری نداریم و من نمیدانم آنها چگونه خواننده میشوند! کمپانیهایی پشت پرده هستند و سبب مطرح شدن خوانندگانی میشوند که نه صدایی دارند و نه علمی و واقعاً معلوم نیست آنها از کجا وارد این عرصه میشوند؟! البته در موسیقی ایرانی این وضعیت نابسامان کمتر به چشم میخورد؛ اما مشکل اینجاست که هنرجوها و یا دانشجوهای موسیقی به دنبال این هستند که بسیار زود مطرح شوند و یک شبه ره صد ساله را طی کنند. کمتر کسانی هستند که پژوهش کنند و سالهای سال ممارست کنند و یا در بحث تلفیق شعر و موسیقی کار کنند و شعر را بفهمند، یا در ژوست خواندن و یا درست نواختن، سلفژ، تئوری و ریتم وقت بگذارند، متأسفانه غالباً میخواهند خیلی سریع به یک بیزینس برسند.
در شهر ما با این همه علاقهمند به موسیقی و با وجود عدم منع قانونی، اجازه برگزاری کنسرت بانوان داده نمیشود! چگونه باید با این مسئله برخورد کرد؟! البته انجمن موسیقی و موزیسینها در چارچوب قانون پیگیر این موضوع و حل آن هستند، اما تا به امروز این گره باز نشده است و نتیجهای حاصل نشد. به نظر شما شهری که موسیقی آن شدیداً رو به رشد است، از چنین تفکری که مربوط به عدهای خاص است، چه صدمهای میبیند؟
من چندان اطلاعات فقهی ندارم؛ اما میبینم که در رادیو قاری قرآن به صورت ترتیل قرآن میخواند و خانمها هم همراه با او قرآن میخوانند، پس چرا در این زمینه صدای زن حرام نیست؟ هر چیزی که آسیب بزند میتواند بد باشد. یک شیء تیز برای آسیب زدن میتواند مضر باشد، اما همان شی برای پیکر تراشی بسیار خوب و مفید است. اما به هر شکل ما در این کشور زندگی میکنیم و سعی میکنیم به گونهای رفتار کنیم که قوانین را زیر پا نگذاریم؛ اما نظر شخصی من این است که باید صدای زن در کنار صدای مرد باشد و نبود آن لطمه وارد خواهد کرد. این صدا یک رنگ صوتی خاص و متمایز از صدای مرد دارد. ما کارهایی داریم که در آن نیاز به حضور صدای زن داریم. نمیتوان همه جا موسیقی صدای زن را حذف کرد. فرض کنید یک لالایی باید با صدای زن ضبط شود، یا در موسیقی فولکلور طالب و زهره خود ما که آقای علمباز اجرا کردهاند، ایشان بسیار خوش حس و حال ظاهر شدند، ولی شنونده دوست دارد بخشی که زهره باید بخواند را با صدای یک زن بشنود و این چیزی است که در زندگی روزمره وجود دارد، نه اینکه یک مرد با صدای خود روایت زنانه داشته باشد!
عرض بنده این بود همان قانونی که شما فرمودید و ما سعی میکنیم زیر پا نگذاریم و خلاف آن رفتار نکنیم، متأسفانه در برخی از شهرها رعایت نمیشود، با این موضوع چه باید کرد؟
علت این است که متأسفانه در برخی از شهرها انگار قانون جداگانه وجود دارد! شما ببینید مثلاً در شهر بابل سالها بود که اجازه برگزاری هیچ کنسرتی داده نمیشد و بابلیهای عزیز برای تماشای کنسرت به آمل و یا شهرهای مجاور رجوع میکردند. چرا باید یک گروه موسیقی بابل به خاطر محدودیتها و یا ترس از اجرا به شهرهای دیگر برای اجرای موسیقی میرفتند؟ در یک شهر تمام مسئولین آن هماهنگ هستند و کنسرت بانوان اجرا میشود، اما مثلاً در شهر ما این اتفاق نمیافتد. البته در مورد آمل باید عنوان کنم که در این سالهایی که من فعالیت موسیقی دارم، اداره ارشاد آمل تا جایی که در توانشان بود، همواره همکاری کرده است؛ اما اینکه ریشه این اتفاقات ناخوشایند و ممنوعیتها از کجا است را واقعاً نمیدانم!
فقط میتوان امیدوار بود این معضلات روزی حل شود! بپردازیم به موضوع آواز و خوانندگی، رشتهای که بسیاری نگاه ساده به آن دارند! آیا در حیطه آواز آنطوری که باید پژوهشی انجام شده است؟
متأسفانه در حیطه آواز کار زیادی انجام نشده است. بد نیست اینجا من از فرصت استفاده کنم و کتاب خانم یاوری را نیز معرفی کنم. ایشان خواننده و محقق، نوازنده سه تار و کارشناس موسیقی هستند که کتابی به نام "ساز حنجره" نوشتند. غالب کسانی که خواننده هستند، یا از بچگی استعدادی داشتند و میخواندند، یا خانوادهای اهل موسیقی داشتند و هدایت شدند و یا قاری قرآن بودند و به مرور زمان حنجره آنها آبدیده شد؛ اما اینکه دانشگاه خاص و یا کلاس خاصی وجود داشته باشد که به صورت مدون و علمی بحث آناتومی بدن، حنجره، فک و سر را بررسی کند و اینکه صدا باید از کجا خارج شود و آنالیز شده باشد، نبوده است. اگر هم بوده از متود غربی ترجمه شده است. ولی خانم یاوری سالها در اتاق عمل بهعنوان متخصص بیهوشی فعالیت داشتند، پس هم شناخت روی آناتومی بدن را دارند و هم اینکه خودشان کارشناس موسیقی هستند. به نظر من انتشار این کتاب کار ارزندهای است، چرا که خودم همواره مترصد این بودم تا مشکلاتی که در حنجره داشتم را برطرف کنم و خوشحالم از اینکه با ایشان آشنا شدم و از محضرشان استفاده میکنم.
راجع به برنامههای آینده خود صحبت کنید.
من بیشتر عمر خود را در حال یادگیری بودم و همچنان هم هستم. کارهایی را برای ضبط آلبوم آماده کردم. همچنین برای اجرای کنسرت در صورت وجود اسپانسر، برنامههایی دارم. در کنسرتهای قبلی گروه صراحی، همه بخشها از آهنگسازی و خوانندگی و در کل از صفر تا صد کار به عهده من بود. شما خودتان کنسرت برگزار کردید و دردسرهای آن را میدانید؛ اما متأسفانه مشکل ما این است که سرپرست یا آهنگساز و یا خواننده گروه هم درگیر مسائل مالی کار میشود و این موضوع تأثیر منفی بر اصل موسیقی گروه خواهد گذاشت.
به عنوان یک معلم و مدرس موسیقی چه صحبت و یا درخواستی از خانوادههایی دارید که مایل هستند فرزندانشان را وارد این عرصه کنند و چه آیتمهایی باید برای انتخاب مدرس موسیقی رعایت شود؟
ابتدا باید ببینیم چرا برخی علاقهمند هستند که بچههای خود را به کلاس موسیقی ببرند. در بیشتر کشورها موسیقی در کنار ورزش یکی از درسهای سیستم آموزش و پرورش آنها است. وقتی استعداد بچه مشخص میشود، تصمیم گرفته میشود که در کدام رشته به ادامه تحصیل بپردازد؛ اما در کشور ما خانوادههایی که توجه به فرهنگ و هنر دارند به صورت خودجوش و با هزینه شخصی خود، فرزندانشان را به کلاسهای موسیقی میفرستند. متأسفانه بسیاری از همین افراد که آگاهیشان کمتر است، فکر میکنند موسیقی رشته سادهای است، در حالی که اگر دقت کنند و به تاریخ مراجعه کنند، کسانی در حیطه موسیقی بودهاند که جزو بزرگان علم بودند؛ از جمله فارابی، ابن سینا، عبدالقادر مراغهای و دیگران. موسیقی رشته سادهای نیست، اما برای کسی که عاشق موسیقی است ساده خواهد شد. درخواستم از خانوادهها این است که اولا آرزوهای خود را در بچههای خود جستجو نکنند. دوم اینکه اگر خانوادهها خودشان موسیقی دوست دارند، خودشان به کلاس بروند و لزومی ندارد که حتما فرزندشان را به کلاس موسیقی بفرستند. شاید آن بچه فوتبال دوست داشته باشد. خانوادهها باید سعی کنند مطالعه کنند و جستجو کنند و بشناسند. در کشور ما اکثر مردم مایکل جکسون را میشناسند، ولی استاد پرویز مشکاتیان را نمی شناسند! البته این به سیستم موجود ما هم برمیگردد که این هنرمندان بزرگ ما، معرفی درستی نمیشوند تا مردم راجع به آنها بدانند. اگر موسیقی در کنار درس و ورزش قرار داشته باشد، بخشی از مغز را فعالتر میکند و فرد در کارهای استدلالی هم بهتر عمل میکند. شاگردان من که در موسیقی خوب بودهاند، در رتبه های کنکور خود هم برتر بودند. شاگردی در تنبک داشتم که به گفته پدرش از زمانی که این بچه به آموختن ساز و نواختن آن روی آورد، نمرات ده و یازده ریاضی او به بالای هجده رسید و این موضوع بخشی از تأثیرات موسیقی است. حالا فرض کنیم خانواده به این شناخت رسیدند که باید فرزندشان موسیقی بیاموزد، پس باید تحقیق کنند و خروجی مدرسین را بررسی کنند. معلمینی داریم که بیست سال تدریس میکنند، اما خروجی خوبی ندارند، خانوادهها نباید ملاکشان فقط تعداد سال تدریس آن مدرس باشد. باید دید میزان تجربه و تحصیلات مدرس چه اندازه است و آیا به روز است یا خیر و یا در برخورد با هنرجویان چگونه رفتار میکند و... چرا که ممکن است نوع رفتار یک مدرس باعث رشد و ترقی هنرجو شود و یا بالعکس. بچهای که چند سال به کلاس موسیقی میرود و چیزی یاد نمیگیرد، سرخورده میشود. من سعی میکنم در تدریس، در وهله اول روحیات شاگرد خود را بشناسم و به تدریج از او کار میخواهم. مسئله بعدی اینکه خانوادهها باید صبور باشند. مثلاً از یک بچه هفت ساله نباید توقع داشته باشند تا به اندازه یک بچه پانزده ساله تمرین کند. یا از یک بچه دوازده ساله نباید توقع داشته باشند که مثل یک مرد بیست و پنج ساله فکر کند. تمام اینها نیاز به مطالعه دارد و خانوادهها باید بدانند که چگونه با بچهها رفتار کنند و یا چه توقعی از آنان داشته باشند.
-
سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۵:۴۷:۱۶
-
۱۳۴ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/131127/